مرغ طوفان
صدایش ،
بلند و رسا بود
گوش نواز
آسمانی
صدای مرِغ طوفان را می گویم
که ما ،
محکم گوش های خود را گرفتیم
تا نشنوی
موم ،
گوش های مان را ،
پر کرده بود
نمی خواستیم بشنویم
نمی توانستیم بشنویم
و خود را ،
با تمام هستی
به صدای عرعرخران سپردیم
آیا خود خر شده بودیم
یا صدای عرعر ،
به گوش مان زیباتر می آمد
و آن چنان ،
محو صدای خران شده بودیم
که خود خر شدیم
و جز تکرار عرعر،
هیچ نمی آموختیم
و زندگی ،
ما را به پرتگاهی انداخت
که هیچ راه نجاتی وجود نداشت
و مرغ طوفان را ،
قربانی کردیم
تا طویله ی خود را ،
امن تر نگاه داریم .
اکبر درویش . بهمن ماه سال ۱۴۰۱
من هنوزم با شعر سکوت میکنم
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد
1 نظر