اطلاعات تماس

مکاشفه

( از مجموعه شعرهای انجیل به روایت من )

چون عیسی ،

از نزد یحیی برگشت

پیش حواریون باز گشت

حواریون به او گفتند :

به راستی منجی ما تو هستی

تو همانی که ما به انتظارت بودیم

تو پسر خدا هستی

و آمده ای تا ما را از اسارت نجات بخشی

اما عیسی ،

هیچ توجهی به این سخنان نداشت

به آنان گفت :

من به بیابان می روم

تا چهل روز روزه ی سکوت بگیرم

در بیابان ،

عیسی با خدا چنین سخن می گفت :

من پسر تو نیستم

پدر من یعقوب نامی بود

که نجار بود

و من نیامده ام تا قوم یهود را از اسارت نجات بخشم

من تنها می خواهم عشق را در جهان جار بزنم

جهان ما ،

از عشق و عاطفه خالی شده است

وقتی مردم دوباره همدیگر را دوست بدارند ،

وقتی عشق بر جهان سایه اندازد

آن گاه می دانم که مردم ،

خود آزادی را به چنگ خواهند آورد

و بندهای اسارت را پاره خواهند کرد

نفرت و فاصله ها ،

فقر و گرسنه گی را بر جهان حاکم کرده است

وقتی وحدت جانشین تفرقه شود ،

آن گاه مردم با عشق و محبت

همه چیز را بین خود تقسیم خواهند کرد

دیگر فقر و بدبختی وجود نخواهد داشت

ظلم و ستم نابود می شود

من پسر انسان هستم

و مانند پدرم یک انسان می باشم

عیسی چهل روز در بیابان بود

و هر روز این جملات را تکرار می کرد

روز چهلم ،

شیطان به صورت ماری بر او ظاهر شد

و گفت :

اگر تو از عشق سخن می گویی ،

آیا حاضری مرا هم دوست بداری ؟

عیسی دست نوازش بر سر مار کشید

مار به شکل الهه ی عدالت در آمد

و باز پرسید :

آیا نفرت را هم تجربه کرده ای ؟

عیسی گفت :

در قلب آمده است

از نفرت دوری کنید

آن گاه با قلبی از عشق و مهربانی

دوباره به شهر باز گشت

در حالی که الهه ی عدالت ،

با آزادی و عشق عجین شده بود !

اکبر درویش . فروردین ماه سال ۱۴۰۰

” انجیل به روایت من ”

 

مکاشفه
مکاشفه
انجیل به روایت من . این شعر از مجموعه شعرهایی می باشد که با عنوان ( انجیل به روایت من ) سروده شده است

امید است که مورد پسند دوستان قرار گیرد

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

 

 

 

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *