اطلاعات تماس

همیشه میان دو هیچ 4

 

 

بیست و دومین :

مقصد دور است

دست نایافتنی!؟

اما امیدوار باش

اکنون در راه قدم گذاشته ایم

آن گونه نماند

این گونه هم نخواهد ماند !

بیست و سومین :

بهار …

تابستان …

پائیز …

زمستان …

مگر زمستان تمام نخواهد شد

تا دوباره بهار بیاید !؟

بیست و چهارمین :

سرود واژگونی،

اکنون باید سرود لبان ما باشد

شاید روزی ،

اگر دست های مان همدست شوند

اگر لب های مان همصدا شوند

این بود زشت و پست را توانستیم باژگون کنیم

و بر روی این ویرانه ها ،

آن نیست زیبا و دست نیافتنی را ،

توانستیم بنا کنیم

بیست و پنجمین :

بودن مردمی یک دل و یک صدا ،

دیگر دیری ست که به افسانه ها پیوسته است !

بیست و ششمین :

آن کس که نگران نیست ،

انسان نیست

آن کس که دوست نمی دارد ،

عشق را نمی شناسد

آن کس که نمی خواهد دوست داشته شود ،

از جاده ی شعور و شرف گریخته است !

بیست و هفتمین :

راه را …

جاده ها خاموشند

و شب کور ،

به زمین می نگرد

در پس هر راهی ،

بی راهه ها ،

چون درخت صف کشیده اند

بیست و هشتمین :

سال هاست که در آغوش سکوت ،

زورق گفتن را می رانم

دردها را می بینم

رنج ها را می فهمم

زخم ها را می دانم و

به آهنگ سکوت ،

می رسد فریادم

تا به گوش هر دل

با سکوت گفتن ،

چه سخت و دشوار است

و چه کس می داند !؟

اکبر درویش . بهار سال ۱۳۷۸

 

 

همیشه میان دو هیچ
همیشه میان دو هیچ 4

 

این چهارمین قسمت از مجموعه ی همیشه میان دو هیچ می باشد که شامل تعدادی شعر کوتاه می باشد . دیگر شعرهای همیشه میان دو هیچ را می توانید در صفحات دیگر دنبال کنید

 

ا گر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *