اطلاعات تماس

 

کاش می شد ؟

 

چه لحظه ای بود

لحظه ی بلوغ

گیج شده بودم

انگار مولکول مولکول تنم ،

به جشن آبی رودها می رفت

تا دریا شود

تا رویای بزرگ شدن ،

که سال ها ،

در ذهن من ،

بالا و پایین می رفت

می خواست شکل بگیرد

آیا من بزرگ شدم !؟

 

بزرگ شدن پر از درد بود

پر از رنج در برکه ی آگاهی ،

در حیطه ی شعور ،

دست و پا می زدم

و صداهایی که ،

خشن بود

بی رحم بود

وحشی بود

در من هراس ایجاد می کرد

 

دوست کیست

دشمن کدام است

من هنوز دلم می خواهد با سنگ ،

شیشه ی خانه ها را بشکنم

من هنوز دلم می خواهد

زنگ در خانه ها را بزنم

و فرار کنم

 

بزرگ شدن ،

یک رویا نبود

کابوسی بود که زندگی مرا سیاه کرد

 

حالا زوزه ی گرگ ها را می فهمم

حالا می دانم که سلول ،

چقدر تنگ و تاریک است

حالا می فهمم که جنگ ،

که قتل عام

که کشتار

که بی عدالتی ،

جهان را به ویرانی کشیده است

 

من هنوز دلم می خواهد هفت سنگ بازی کنم

و روی نرده ها راه بروم

و زیر چشمی به دخترهای زیبا نگاه کنم

و وقتی تنها می شوم ،

با ماهی های حوض حیاط درد دل کنم

 

بزرگ شدن ،

یک رویا نبود

کابوسی بود که مرا در باتلاقی فرو برد

که هر چه دست و پا می زنم ،

راه خلاصی نمی یابم

که بیشتر فرو می روم

اکنون دردها را احساس می کنم

رنج ها را درک می کنم

و با مصیبت های روزگار آشنا شده ام

 

کاش می شد دوباره ،

به دوران قبل از بلوغ برگردم !

 

اکبر درویش. بهمن ماه سال ۱۳۹۹

 

کاش می شد !؟
کاش می شد ؟

 

کاش می شد دوباره کودک شوم و به دوران قبل از بلوغ برگردم . چقدر کاش در دل من خانه کرده است !؟

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *