برهنه شو !
برهنه شو
در آغوش من
این بستر شعرهای ناگفته
این خانه ی سکوت های ممتد
این بذر کاشته شده در خفقان
این سلول واژه های ناتمام
که زخم تمام تاریخ را ،
بر جسم و روح خود دارد
برهنه شو
در آغوش من
این تحریف شده ی راهزنان
این غارت شده ی دزدان
که در کوچه های رگ هایش ،
خون قربانیانی جاری ست
که هیچ نگفتند
هیچ تا به مسلخ رفتند
و گورها را پر کردند
برهنه شو
در آغوش من
این زخمی همیشه ی به اعدام محکوم
که دوست داشتن را ،
هر روز تجربه کرده است
اما عشق را ،
در بازار مسخی یافته است
که در برابر افول سر تسلیم دارد
برهنه شو
در آغوش من
و لب هایم را با هزاران بوسه ی امید
نوازش کن
مرا دلداری بده
خسته ام
دل شکسته ام
دنیا را خانه ی مکر و فریب یافته ام
و انسان را ،
دشمن انسان !
مرا دلداری بده
من وسعت تمام خشکی هایی هستم
که به دریا سلام گفتند
برهنه شو
در آغوش من
این بستر تازیانه های تاریخ
این خانه ی صلیب های هر روز
شاید ،
در کنار تو ،
لحظه ای بیاسایم
و در خواب ،
دنیا را ،
آن چنان ببینم
که آرزو می کنم !
اکبر درویش . آبان ماه سال ۱۳۹۹

برهنه شو … برهنه شو … برهنه شو … در آغوش من …. در آغوش تنهایی من !
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس