اطلاعات تماس

به بهار فکر کن

 

پاییز بود
که چراغ ها را خاموش کردیم
و آن آخرین برگ زرد را
با بی رحمی از شاخه چیدیم !؟

یک روز می آید
که باور می کنیم
دیگر بهار هم نخواهد بود
و حتی یک جوانه
بر تنه ی خشک یک درخت
نخواهیم دید
وقتی که هم را در آغوش نمی گیریم
تا گرم شویم
تا زمستان مان را
داغ کنیم
تا یخ ها را آب سازیم !

 

و نوروز
پیرمردی خواهد شد
که در گوشه ی قبرستان
سر بر زانوی خود گذاشته است
و مرثیه می خواند

بگذار هم را بغل کنیم
اگر گرم شویم
این سرمای لعنتی خانمانسوز
تمام می شود
و زمستان می رود
آن گاه شاید بهار را
در آغوش همدیگر ببینیم
وقتی دست های مان جوانه می زنند
وقتی قلب های مان شکوفه می دهند
و میوه ها
در احساس ما خواهند رسید

 

به بهار فکر کن
به جوانه زدن شاخه ها
به گل دادن
و رسیدن میوه ها
میوه ها را میان خود قسمت خواهیم کرد
و سهم هر کس را خواهیم داد

به بهار فکر کن … !!

 

اکبر درویش . 8 اردی بهشت 1395

 

به بهار فکر کن

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد 
به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *