دریغا
دریغا ,
که جاده های کور ,
در پیش پاهای من دهان گشوده اند
دریغا ,
که تنها و ناشناخته ,
در برهوت دنیا گام بر می دارم
دریغا ,
که نه می توانم گرگ باشم
نه حتی گوسفند …و دلم ,
که همه در آرزوی شبانی ست ,
بی رائد ,
در قلق مانده است !
که نه می توانم گرگ باشم
نه حتی گوسفند …و دلم ,
که همه در آرزوی شبانی ست ,
بی رائد ,
در قلق مانده است !
اکبر درویش . 10 تیر ماه سال 1368
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد