شعری با یاد فرهاد عزیز و کودکانه اش :
_______________________________
پشت میز مدرسه خوابیدن
روزه های الکی را خوردن
سنگ زدن به شیشه ی همسایه
واسه دخترا دروغی مردن
کودکی دوران دوست داشتنی بود
واسه من آه که چقدر خواستنی بود
لحظه ی عیدی گرفتن از پدر
خوندن سرود صبح مدرسه
شادی گرفتن نمره ی بیست
توی امتحان سخت هندسه
رفتن پابوس حضرت غریب
گمشدن تو توپخونه تیغه ی ظهر
بوی چلو کباب برگ با پپسی
قصه ی لشگر شمر قصه ی حر
هنوزم تو فکرمه قصه ی بچگی ها
نمیره از خاطرم طپش سادگی ها
کودکی دوران دوست داشتنی بود
واسه من آه که چقدر خواستنی بود
بازی قایم موشک الک دولک
سر رو بر زمین گذاشتن ساده دل
به حریم آرزوهای چه دور
به روزای خوب جمعه داده دل
یاد بوسیدن مادر دم صبح
لحظه ی خواب دیدن یه خواب خوب
قصه ی ضحاک و مارهایی به دوش
قصه ی ظهور رستم از غروب
هنوزم تو فکرمه قصه ی بچگی ها
نمیره از خاطرم طپش سادگی ها
کودکی دوران دوست داشتنی بود
واسه من آه که چقدر خواستنی بود
پشت میز مدرسه خوابیدن
روزه های الکی را خوردن
سنگ زدن به شیشه ی همسایه
واسه دخترا دروغی مردن
کودکی دوران دوست داشتنی بود
واسه من آه که چقدر خواستنی بود
اوایل سال 1357 تهران