من از ترانه پر شدم چه عاشقانه تو شدم
به حرمت بلوغ عشق به بین به بین که نو شدم
غزل شدم به سادگی تو وسعت آغوش تو
مرا تو خوانده ای کنون تا شده ام تن پوش تو
من با تو احیا می شوم من از تو زیبا می شوم
تنها کنار توست که من بی وقفه ارضا می شوم
خالی_ من پر می شود در سنگر خواستن تو
در به شعف رسیدنم تو لحظه ی داشتن تو
این شعله ی شکفتن است لحظه ی ناب ناب شدن
سیراب شدن بعداز عطش دوباره باز بی تاب شدن
ای لحظه ی اعجاز عشق در آخرین پرواز من
طپش های قلب مرا به بین در این آغاز من
اکنون به خود رسیده ام زیرا به تو رسیده ام
در سنگر آغوش تو خودم را از نو دیده ام
اکنون به خود رسیده ام زیرا به تو رسیده ام
در فصل ما شدن به بین خودم را در تو دیده ام
اکبر درویش . آذر سال 1391 . تهران