اطلاعات تماس

به بهانه ی 29 دی ماه سالروز زاده شدن فرهاد مهراد .. خواننده ای که صدایش را بسیار دوست می داشتم .
آن روزهایی که فرهاد با صدای تحسین انگیزش می خواند من نوجوانی بودم که داشتم وارد 18 و 19 سالگی می شدم .. اون روزها تحت تاثیر صدای فرهاد بودم و با صدایش زندگی می کردم .. با صدای او و آهنگ های اسفندیار منفردزاده عزیز و شعرهای شهیار قنبری که اکنون دوست عزیزی است که بسیار دوستش می دارم ..تنهایی هایم را پر می کردم و اندیشه ام را آبدیده …
آن روزها شعری گفتم به یاد و برای فرهاد عزیز ..سال 1353 بود و من 19 ساله .. این شعر ماند و ماند و در دوران انقلاب 57 در چند نشریه ای چاپ شد و باز به فراموشی سپرده شد تا امروز …
درسی تازه به من بده :

بمن نگو که بابا آب داد بمن نگو که مادر نان داد
مشتاق درسی تازه ام من بمن بگو از عدل و از داد
بمن بگو که مردی از راه اومد و عاشقا رو جون داد
بمن بگو از عشق و راستی بمن بگو از مرگ بیداد
بمن نگو که یک مربع شکلی مسطح است و چارگوش
که این زمین منحنی وار است شاگرد بد ساکت و خاموش
بمن نگو از حاصل صفر وقتی که ضرب در عددی شه
بمن بگو از آن طلوعی که درد مردم مددی شه
مشتاق درسی تازه ام من درسی که تکراری نباشه
از جمع و تفریق نگو با من درسی که بیزاری باهاشه
نگو که یک کم می شه از دو بذار که دو فقط دو باشه
از یک شدن مرا چه حاصل وقتی که تنهایی باهاشه
مشتاق درسی تازه ام من خسته از تکرار الفبا
خسته از مشقای تو خالی یه خط قرمز روی آن ها
نمره ی صفر و نمره ی بیست دیگه برام فرقی نداره
ضربدری قرمز جلو اسمم تو دفترت بذار دوباره
بذار که مردود بشم آخر اگه که درس تو همینه
درساتو من قبول ندارم حفظم نمی شه توی سینه
خسته شدم از جدول ضرب از تکرار جمله ی آب داد
از ب بزرگ و از کوچیک ب با قلب پر از غصه فریاد
خسته شدم از جمع و تفریق بذار که جمع بمونیم آخر
با همدیگه ضرب شده آن روز بهره ی تقسیم بشه سرور
مشتاق درسی تازه ام من بمن بگو از عشق و سوختن
از درد این مردم محروم از تن های بدون پیرهن
مشتاق درسی تازه ام من می خوام که با یک بمونم دو
ولی دو خود یک باشه آخر یکی باشه قلب من و تو
خسته شدم از درسای پوچ درسی که حفظ من نمی شه
وداع کنم با درسای تو برای امسال و همیشه

اکبر درویش . سال 1353

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *