ننویسندگی :
ساعت 12 و 12 دقیقه از روز 12 ماه 12 سال 12 بعد از 2000
می گویند این یک لحظه ی ناب است.. لحظه ای خاص , تکرار ناشدنی , و اگر در این لحظه آرزویی کنی , برآورده خواهد شد …
من جهانی را آرزو می کنم که در آن ظلم و نابربری نباشد
جهانی خالی از جنگ…
خالی از فتنه و کینه …
خالی از تبعیض و ستم …
آرزو می کنم که مردم دنیا دست در جیب شان کنند و قلب های شان را که در جیب های شان می تپد بیرون آورده و در سینه های شان بگذارند .
آرزو می کنم فقر و بیماری و قحطی ریشه کن شود
وحدت جامعه ی انسانی را آرزو می کنم
دنیایی که همه به عقیده ی هم احترام بگذارند
دنیایی که از استبداد و استثمار و استعمار خالی باشد
دنیای عدالت و برابری و آزادی را آرزو میکنم
دنیایی که سرشار از عشق و دوست داشتن باشد
و بیش از همه ,
آرزو می کنم که هیچ کودکی از گرسنگی نمیرد
هیچ کودکی تنها نماند
هیچ کودکی درد بی خانمانی را بر دوش نکشد
آرزو می کنم که بچه های ما بتوانند مهارت خوب زندگی کردن را یاد بگیرند و از آسیب های اجتماعی در امان باشند
من آنقدر که به کودکان و نوجوانان اهمیت می دهم و عشق می ورزم نمی توانم به چیز دیگری اهمیت بدهم
شاید چون هنوز خودم را در کوچه های کودکی گم کرده ام و نمی خواهم بزرگ شوم
زندگی مرا در مسیری قرار داد که حامی و همدرد و همراه نوجوانان شوم و سنگ صبور آن ها…
اینگونه است که هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم برای فرزندان خودم , برای فرزندان این مرز و بوم , و برای تمام کودکان و نوجوانان دنیا , بهترین ها را آرزو می کنم .
زمانی , آرزو داشتم لقمه ای نان باشم برای تمام کودکان گرسنه ی دنیا
زمانی , آرزو داشتم جفتی کفش باشم برای تمام بچه های پابرهنه ی دنیا ..
اکنون عشق هستم برای تمام کودکان و نوجوانانی که نیازمند دوست داشته شدن هستند اما کسی نمی داند چگونه باید دوستشان بدارد و در کنارشان بماند تا با اعتماد بنفس و آگاهی به دنیای جوانی قدم بگذارند …
دوستتان دارم ای تمام بچه های دنیا که در هر گوشه ی این دنیای خاکی زندگی می کنید …و بهترین ها را برایتان آرزو می کنم .
اکبر درویش 12.12.2012 ساعت 12:12