editor
امروز روز جهانی کودک است و یادآور این که کودکان را باید جدی بگیریم و به حقوق آنان احترام بگذاریم و در چنین روزی بیاد
ای که دیر به من رسیدی وقتی که داشتم می مردمجام شوکران تو دستم قطره قطره من می خوردماگه با من خیلی بودی برای من
گره از کار خلایق مگشایی , ؟همچو باری بر دوش خلایق مشوگر تو را نیست سر شوریده باختنپای بگیر از راه برو عاشق مشوخون سرخ
در آغاز , “کلمه” بود (1)کلمه , در گفتن بود (2)کلمه , خود نبض گفتن بود (3)کلمه , برای شنودن بود (4)کلمه , تمامی احساس
در را به روی من بسته ایو خود گوشه ای نشسته ایو آب را نماشا ,که من را می بردبا خود به اعماق گرداب هابه آغوش
پدرم ,نطفه ی طاعون را کاشتمادرم ,اسم مرا ,طاعون گذاشتسر نوشت ,نقش مرا ,در تب طاعون کاشت . طاعون آمد…( رنج های طاعونی 2 )نوروز
فراموش کرده ام که تو نیستیتو هیچگاه نبوده ایو من با رویای تو زندگی می کرده ام…دریا را…دریا را ,آن موج سرکش که من سوار
ترس از قضاوت نیست اما شهامت نیستاز خود چه ها گویم ای داد شجاعت نیستترس از قضاوت نیست میل حکایت نیستاز دوست و از دشمن
آه ای روزهای طاعونی ,یادتان بخیرکه بعد از طاعون ,بیماری ی مرموزی بر جهان ما حاکم شدکه اگر طاعون با آتش نابود می شد ,این
ننویسندگی :من هم دلم سخت میگیره . من هم خسته می شوم . من هم گاهی امیدم را از دست می دهم . اما هنوز
