اطلاعات تماس

نوشته شده توسط:

ننویسندگی

روشن شدگی را ستایش می کنم

ننویسندگی :روشن شدگی را ستایش می کنم .. همرنج “بودا” بودن و چون او به روشن شدگی رسیدن .. به آزادی… به بی آرزوئی ..در

شعر

آیا روزی فرا خواهد رسید ؟

در دنیایی حصار در حصار ,.اکنون مرا به بند کشیده اند …در زندان خود اسیردر زندان تو اسیردر زندان زندگی اسیر …آیا روزی فرا خواهد

شعر

درد را , …

درد را بکشننویس …!!و کشیده شدمتا نا کجا آبادیکه نشانی از هیچ آبادی نداشتبرهوت…برهوت… آیا جز سراببرای یک مسافر تشنهچیز دیگری بوده اید !؟ اکنون

شعر

خوابت خوش

شهسوار اقبال من ,افسوسآن زمان که باید می آمدی ,خواب ماندی !این گونه بودکه طلسم ناتوانیبر دست و پای من تنیده شد و چقدر انتظارت

شعر

می خواستم بگویم

“بر خاستم تا سخنی بگویممیخواستم بگویم :_ ما همه قربانیان لحظه ای هستیمکه تاریخاز تبرئه ی آن عاجز استاما گفتند :_ لطفا بنشینیدشما برای گفتن

شعر

آهای رفیق : عیسیای ناصری

“آهای رفیق عیسای ناصری ، آیا دست هایی که در حق تو خیانت کردند ,وقتی شسته شدند ,پاک شدند؟هرروز هزاران هزار دست خود را هزاران هزار بار

شعر

کشف خود

خودم را کشف می کنماین جزیره ی ناشناخته راهویت خواهم بخشیداکنون که بی نامی و بی نانی راحکمت زندگی خود ساخته ام !!

شعر

فقط بگذار بمانم

“دست هایم را نگیربه یاری من نیاحتی مرا نبیندر گوشه ای از حافظه ات می نشینمآرامآرام …فقط بگذار بمانم …” اکبر درویش . پاییز سال

شعر

از تو می ترسم

از تو , …می ترسماز تو که دوست داشتنت ,زیباترین عاشقانه ی من استاز تو , …می ترسماز تو که خواستنت ,عاشقانه ترین ترانه ی