اطلاعات تماس

نوشته شده توسط:

شعر

مرا بنواز…

مرا بنوازبا چشم های بستهاکنون که کوری ,بیماری ی همه گیر جهان ما شده استبه بین ,دریا به موج رسیده استافق به خورشیدمن به تکرار

شعر

ای عشق…

رویای باکرگی ی مرا ,به زفاف کدام شب می بریای در من ,نهان…من با تو بزرگ می شوماکنون ,جشن دلتنگی را ,به پایان ببرو دست

شعر

پروانه شدن…

من در پیله ی چشم های تو ,به کرم های کوچکی ,می اندیشمکه یک روز ,پروانه شدند .باغ را …بهار را … باغ را …بهار

شعر

واژه ها …

واژه ها ,میرا…واژه ها ,ناتمام …من ,با تو ,تمام می شوم ! اکبر درویش . پاییزی های زمستانی سال 1391

شعر

گمشده در کوچه های کودکی

من ,در کوچه های کودکی ,گمشده ام …هنوزهم ,آغوش مادر می خواهمو دست نوازشگر پدرکسی را برای دوست داشتنو همصدایی را ,که دوستم بدارد …

شعر

قصه ی سنگ

سنگ ,آن گنانه ,سنگ شدکه دست تو ,آن را برداشت و بر شیشه زدو دلم ,که ظریف ترین شیشه ی دنیا بود ,شکست … پیش از

شعر

غمگنانه

جای خالی ی آغوش تو را ,هیچآغوشیپر نکرد …اکنون ,سال هاستکه آغوش ها را ,تجربه می کنمدر جستجوی آغوش تو … آغوشی که ,هیچ گاه

شعر

در بگشایید

در بگشایید شتابانباشد که از مزامیر قلب خویشفرا گویم تانبشارتی …به من صعود کنای نخستین وسوسه در منای آغازین کسیکه در من شعف نشاندیدروازه های

شعر

با یاد فروغ

با یاد فروغ آن کیستکه روی واژه های من ,گام بر می داردو تحریک می کنداندام های حسی ی مرابا آهی شهوتناکدر قیل و قال روزهاتا

ننویسندگی

سال2012 هم گذشت

ننویسندگی :سال 2012 گذشتسال ها پشت سر هم سپری می شودآیا انسان به آرمان های خود دست خواهد یافت ؟آیا مدینه ی فاضله ای در