اطلاعات تماس
انگار توهم زده ام
شعر

انگار توهم زده ام !

  انگار توهم زده ام   دردی را ، من بر دوش خود حمل می کنم که کوه هم عاجز است از برداشتن این درد

زندگی می کنیم ؟
شعر

زندگی می کنیم ؟

  زندگی می کنیم   زندگی می کنیم ؟ آری ! و حاصل این زندگی : کار کردن خوردن و خوابیدن همخوابگی و پس انداختن

انتحاری
شعر

انتحاری

  انتحاری   هیچ نترس هیچ واهمه نداشته باش دست خدا همراه توست تا بهشت ، فاصله ی اندکی داری این کمربند انتحاری را ،

کاش خدا
شعر

کاش خدا !!

کاش خدا   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   کاش خدا پدر داشت و پدرش معتاد بود و در

حتی یک نفر
شعر

حتی یک نفر !!

  حتی یک نفر   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   هزاران نفر ، برای صدهاهزار نفر ، در

در تار عنکبوت
شعر

در تار عنکبوت

  در تار عنکبوت   چه زخم‌ های کهنه ای ، سال ها ، بر تن ما مانده است زخم هایی که انگار ، در

کاش خدا
شعر

کاش خدا !!

  کاش خدا !!   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد ) کاش خدا ، مانند پسر بچه ای ، یه

غمگنانه
شعر

غمگنانه

  غمگنانه   چه اندوهگین ، سر را میان دو دست گرفته در درون خود ، به جنگ برخاسته ایم ما ، چگونه می توانیم

تفسیر عدالت
شعر

تفسیر عدالت

  تفسیر عدالت   هر چه خواستند ، گفتند و گفتند و گفتند اما ، تا خواستیم ما بگوئیم دهان بند های آهنی ، بر

خونبها
شعر

خونبها

    خونبها   یادم باشد عاشقی ، بهائی دارد و من ، این بها را با خون می پردازم در راه تو ای عشق