اطلاعات تماس
شعر

سنگ را…

سنگ را ,نه از برای شیشه ,که برای تیشه ساخته انداما ,قلب را ,از جنس شیشه ساخته اند .دریغ خواهد بودکه قلب من ,که شیشه

شعر

هذیان

کودک درون من ,یک شب ,تیمارستان جهان را ,به تمسخر گرفتو صدایش را بلند کرد شاید مست بودو نمی دانستکه مستان جهان را ,دست بند می

شعر

غزل غزل های زمستانی

غزل غزل های زمستانیاکبر درویش . 1370.6.28 . تهرانببارید ای باران های بهاریبر این جسم خسته ی زمستانی ی من ,که دیری ست ,در زیر

شعر

آواز عریانی

برقصدیوانه وار برقصدیوانه وار ,در آغوش آرزوهای عریان من ,برقصو عریان باشکه عریانی ات را دوست می دارم وقتی عریان نیستی ,همه چیز تو دروغ

شعر

سیمفونی : ” حیرت “

تا ,آن روز آمد که باور کردمخورشید مهر تو هرگز بر بود من نتابیدو من ,که زائر ساده ی دریا بودمبه مرداب رسیدم چه لحظه

شعر

مثلا : غزل

مثلا : غزل از سالهای دور : 1368.9.15 مثلا در غربت اما در غربت وطن تا دوستان را چه نظر باشد ” نه در غربت دلم شاد و نه

شعر

سوره ای تازه

چراغ های تان روشناکنون آواز بخوانیددر شهرها و روستاها …زمین های تان پر برکت باداز خون وجود من ,این زمین ها سیراب شده اندمیوه های

شعر

آخرین لحظات لوط پیامبر فبل از سقوط سودوم و گومورا

آخرین لحظات لوط پیامبر فبل از سقوط سودوم و گومورا( این روایت من از داستان سودوم و گومورا می باشد . با این توضیح واضحات که

شعر

سرود زایش دوباره

سرود زایش دوبارهاز غزل غزل های مندر میان قوم مایوس الافسوسدوباره زاده شدنکه نه از مادراز خوددر میان زندگی کردن …1 با یاس ها پنجه

شعر

دردانه …

دردانه …همچنان که کویر ,تمام قطرات باران را ,در خود جای می دهد ,و هیچ گاه اشباع نمی شود ,دل من ,تمام غم های دنیا