اطلاعات تماس
هنوز گاو مانده اند !
شعر کوتاه گویی

هنوز گاو مانده اند !

هنوز گاو مانده اند !   چه سرنوشت تلخی دارند گاوها … !! شیرشان را ، می دوشند خودشان را ، قربانی می کنند اینگونه

دریا می شدیم اگر
شعر کوتاه گویی

دریا می شدیم اگر

دریا می شدیم اگر   کم بودیم در بستر رود خشکیدیم دریا می شدیم اگر ، بسیار بودیم !   اکبر درویش . آذر ماه

شبنم و دریا
شعر کوتاه گویی

شبنم و دریا

شبنم و دریا   دریا را ، رها کرده ایم دل به یک شبنم سپرده ایم آه ، آه ، … افسوس که چشم های

مرگ خاموش
شعر کوتاه گویی

مرگ خاموش

مرگ خاموش   بهار نیست فصل < مرگ خاموش > است   همزبان با قربانیان وبروس کشنده ی کرونا اکبر درویش . فروردین ماه سال

مهربان باش
شعر کوتاه گویی

مهربان باش

مهربان باش   حتی سنگ ها گل می دهند وقتی که تو مهربان می شوی   مهربان باش جهان زیباتری خواهیم داشت !   اکبر

ما را کتمان کردند !
شعر کوتاه گویی

ما را کتمان کردند !

ما را کتمان کردند !   چگونه ما گم شدیم که هیچ گاه پیدا نشدیم ؟ ما را کتمان کردند ! اکبر درویش . امرداد

آیا جهان در آستانه ی فرو پاشی ست ؟
شعر کوتاه گویی

آیا جهان در آستانه ی فرو پاشی ست ؟

  آیا جهان در آستانه ی فرو پاشی ست ؟   کارتن خواب ها بی خانمان ها معتادان از هر جا مانده کودکان خیابانی و

شاید هزاران دست صدا داشته باشد
شعر کوتاه گویی

شاید هزاران دست صدا داشته باشد

شاید هزاران دست صدا داشته باشد   سبزه ها را گره بزنیم تا دست ها گره بخورد یک دست صدا ندارد شاید هزاران دست صدا

هنوز دشمن هم هستیم
شعر کوتاه گویی

هنوز دشمن هم هستیم

هنوز دشمن هم هستیم   من با بانگ < دوستت دارم > گوش فلک را کر کرده ام اما دریغا هنوز ، دشمن هم هستیم

و حتی شیطان !!
شعر کوتاه گویی

و حتی شیطان !!

و حتی شیطان !!   در بهشت ، باعث بیرون راندن من شد تا در زمین درمان من شود سیب را می گویم زن را