اطلاعات تماس
این تضاد !!
شعر کوتاه گویی

این تضاد !!

این تضاد !!   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   خدا یکی بود و ما یکی نبودیم این تضاد

حکایت این روزهای من !
کوتاه گویی

حکایت این روزهای من !

حکایت این روزهای من !   امید دادن به دیگران اما خود ناامید بودن چه داستان غم انگیزی ست حکایت این روزهای من !  

راهی جاده های ارتداد
شعر کوتاه گویی

راهی جاده های ارتداد

راهی جاده های ارتداد   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   گفتم : کسی که نان ندارد ایمان ندارد

اما هنوز ایستاده ام
شعر کوتاه گویی

اما هنوز ایستاده ام

اما هنوز ایستاده ام   دردها هر لحظه اوج می گیرند امیدها ، ترانه ی ناامیدی می خوانند اما هنوز ایستاده ام تا نخواهم دست

این تضاد !!
شعر کوتاه گویی

این تضاد !!

این تضاد !!   از دست نوشته های : ( این تضاد )   خدا یکی بود و ما یکی نبودیم این تضاد ، جهان

دست های من هنوز
شعر کوتاه گویی

دست های من هنوز

دست های من هنوز   اگر حتی یک نفر نباشد تا دست مرا بگیرد اما دست های من هنوز در پی این است تا دست

با تو به درد رسیده ام
شعر کوتاه گویی

با تو به درد رسیده ام

با تو به درد رسیده ام   با تو به درد رسیده ام این که سفر نمی شود !!   اکبر درویش . مرداد ماه

تکیه به ناکسان مکن
شعر کوتاه گویی

تکیه به ناکسان مکن

تکیه به ناکسان مکن   ای دل پاره پاره ام دیدن دوست چاره ام دوست پناه و پشت من تکیه به ناکسان مکن …  

مگر دست های ما
شعر کوتاه گویی

مگر دست های ما …

مگر دست های ما   سرور زمین را نخواهیم دید مگر دست های ما در دست هم قرار گیرد و همه با هم عاشقانه برقصیم

کاش این بار که می رقصد
شعر کوتاه گویی

کاش این بار که می رقصد

کاش این بار که می رقصد   خدا رقصید این جهان شکل گرفت باز هم رقصید تا جهان گسترده شد کاش این بار که می