اطلاعات تماس
سکوت می کنم
شعر کوتاه گویی

سکوت می کنم

سکوت می کنم   سکوت می کنم سکوت به احترام تمام ناگفته ها !!   اکبر درویش . فروردین ماه سال 1396   لب هایم

روزگار غریبی ست نازنین
شعر کوتاه گویی

روزگار غریبی ست نازنین !

روزگار غریبی ست نازنین   روزگار غریبی ست نازنین دزدان هم ، با چراغ روشن ، به خانه ات می آیند !   اکبر درویش

به جای گره زدن
شعر کوتاه گویی

به جای گره زدن …

به جای گره زدن   کاش به جای گره زدن سبزه ها ، می شد گره از کار مردم باز کرد آن گاه سیزده بدر

آیا این انصاف است ؟
شعر کوتاه گویی

آیا این انصاف است ؟

آیا این انصاف است ؟   خورشید ، هر روز و هر روز تو را می بیند ماه ، مست مست هر شب تو را

من هر روز شروع می کنم
شعر کوتاه گویی

من هر روز شروع می کنم

من هر روز شروع می کنم   تمام نمی شوم من هر روز شروع می کنم هر روزی که می آید ، برای من یک

باز جوانه خواهم زد
شعر کوتاه گویی

باز جوانه خواهم زد

باز جوانه خواهم زد   بذرم من به زیر خاک هم بروم باز جوانه خواهم زد تا خورشید را زیارت کنم !   اکبر درویش

کمین کرده بودی
شعر کوتاه گویی

کمین کرده بودی

کمین کرده بودی   کمین کرده بودی در کجای این شب زخمی که زخم هایم سر باز کرد و دیگر هرگز مرهم نیافت !  

خوش به حال باد
شعر کوتاه گویی

خوش به حال باد

خوش به حال باد   خوش به حال باد بی هیچ شرمی ، گونه هایت را می بوسد و من در حسرت یک بوسه ،

به دل خود گوش کن
شعر کوتاه گویی

به دل خود گوش کن

به دل خود گوش کن   فال و قال را رها کن به دل خود گوش کن دلت چه می گوید ؟ فال ها خیلی

رها کرده اند در شهر
شعر کوتاه گویی

رها کرده اند در شهر …

رها کرده اند در شهر   رها کرده اند دیوانه ها را در شهر … تا دمی بیاسایند در دیوانه خانه عاقلان … !!