اطلاعات تماس
نوروز آمده است
شعر کوتاه گویی

نوروز آمده است

نوروز آمده است   نوروز آمده است روز مرا با بوسه ای نو کن تا هر روز من نوروز شود ای بهار من !!  

من تو را می فهمم
شعر کوتاه گویی

من تو را می فهمم

من تو را می فهمم   دست هایت را ، در دست های من بگذار آغوش مرا خانه ی امن خود بدان من تو را

این آغاز تکامل است
شعر کوتاه گویی

این آغاز تکامل است

این آغاز تکامل است   لب هایت را ، به لب های من بسپار در آغوش من بخواب تا تمام ناگفته های مرا بشنوی این

به کاهدان نمی زنند
شعر کوتاه گویی

به کاهدان نمی زنند !

به کاهدان نمی زنند   دیگر ، دزدان ناشی هم ، تجربه های بسیار کسب کرده اند به کاهدان نمی زنند به بیت المال می

تصمیم کبری
شعر کوتاه گویی

تصمیم کبری

تصمیم کبری   تصمیم کبری ، عاقبت این شد که ، کلیه ی خود را بفروشد تا پول دوا دکتر مادرش را بدهد !  

با چشم دل نگاه کن
شعر کوتاه گویی

با چشم دل نگاه کن

با چشم دل نگاه کن   عاشق شدن ، کار دشواری نیست با چشم دل نگاه کن مرا نه با چشم ظاهر می دانم عاشق

مرا سخت در آغوش بگیر
شعر کوتاه گویی

مرا سخت در آغوش بگیر

مرا سخت در آغوش بگیر   پیرم ؟ آری اما با تو جوان می شوم مرا سخت در آغوش بگیر !   اکبر درویش .

مرا ببوس
شعر کوتاه گویی

مرا ببوس

مرا ببوس   مرا ببوس بهار می شود شمعدانی ها گل می دهند و عطر گل یاس ، همه جا را پر خواهد کرد مرا

ما نفهمیدیم که نفهمیدیم
شعر کوتاه گویی

ما نفهمیدیم که نفهمیدیم !

ما نفهمیدیم که نفهمیدیم   چه کسی بود فهمید ؟ ما نفهمیدیم ؟ ما نفهمیدیم که نفهمیدیم   اکبر درویش . اسفند سال 1395 این

رویاهای خود را شیون کردم
شعر کوتاه گویی

رویاهای خود را شیون کردم !

رویاهای خود را شیون کردم   نه زمین تکیه گاه من بود نه درهای آسمان ، به روی من باز شد معلق و سرگردان ،