اطلاعات تماس
ترانه

برق چشات

چشمای تو یه جوریه انگاری که خواب می بینمتو خواب های ندیده ام آفتاب و مهتاب می بینممی خوام که تو چشمای تو زل بزنم

ترانه

احساس ناب

دستتو بذار تو دستام حس دستامو صدا کنای عطوفت تو ممتد منو با عشق آشنا کنبذار تا کنار تو من زندگی رو یاد بگیرمسر رو

ترانه

دلم خوش نیست

هنوزم حال من خوش نیست تو را هر لحظه کم دارمهنوز تو باغچه ی قلبم گل تنهایی می کارمچه کس می داند این احساس چه

ترانه

ستم می کنی

گمان نکنم که ز خاطر رودجفایی که تو با دلم می کنیبه بدنامی ام تو چرا می کشیدلم را اسیر ستم می کنیستم می کنی

ترانه

خود او آمد

” خود او آمد “شاید به گونه ای دیگر ادامه ای بر ” آمد “عشق و آرزو آمدآن یار نکو آمدآن فرشته خو آمد …

ترانه

آمد

آن گل به سمن آمدآن سرو چمن آمدآن یوسف من آمد …آمد…آمد…آن گلشن راز آمدآن مایه ی ناز آمدبا نغمه و ساز آمد… آمد …

ترانه

بگو چه کنم

تو پیمان شکستی بگو چه کنمچه بی من نشستی بگو چه کنمشکایت برم من به درگه حقتو قلبم شکستی بگو چه کنمبگو چه کنم وای

ترانه

یوسف گمگشته ی من

خوب رویاهای من من هوادار توامتوی این شهر شلوغ داغ بازار توامخوب دل ساده ی من یار و دلداده ی منای نظر کرده ی عشق

ترانه

در طریق بودن

در حریق بودن در افول و سوختنناگهان پرسیدم لحظه ای من از منکه مرا آیا هیچ همدلی دیگر نیستدل من می بازد باختنش بهر کیست

ترانه

رویای آغاز

یه حسی توی دستامه که می گه دستاتو می خوامپاهام می گه فقط راهی که تو می ری منم میاممی خوام که با تو همراه