بهترین حادثه اینه در میان بغض و کینهوقتی که غبار اندوه باز نشسته توی سینهآدما بلد شدن که بدشدن رو یاد بگیرنبگن عاشقند و ای
لالااااااایی … لالااااااایی …لالاااااااایی … هاهاهاهاییشب تاریکه و دل تنگه تنگهاز این دنیا که هر روزش یه رنگهنمی سازه زمونه با من و ماآخه قلب
وقت شستن یه واژه آب کشیدن ترانهخشک شدن رو بند احساس تو هوای عاشقانهواسه ی ساختن یک شعر که بشه همیشه جار زدتوی بیت آخر
“بر اساس تلفیق دو آهنگ محلیمیاد آزادیمیاد آزادی باز میاد شادیدست به دست من بده اگه با ماییروز می شه پرنور دل می شه مسروردست
“*****قصه ی مرداب *****خواب یه ماهی دیدم ماهی تنگ بلورخسته از خواب دیدن خواب های دریای دوروای که خسته بودم خواب بی خوابی بودتوی خواب
عزیزم فصل سفر طولانی ستعزیزم سفر پر از ویرانی ستبذار سر بذارم رو شونه هاتگریه کنم دل من طوفانی ستدل آسمون مثه دل من گرفته
1 … از : بغلم کن هابغلم کن ای همیشه بوی خوب سبزه زارانمیل رویش فکر پویش همچو بذری در بهارانبغلم کن از زمستون تا
………..{ عیدی } ……….چی به من عیدی میدی باز یه قلب مضطربباز یه اندوه کهنیا دلی پر از امیدچی به من عیدی میدیشب غم سحر میشهروز
1… من عشق به سر دارم اکنون بغلم کن عشقدر راه تو بر دارم اکنون بغلم کن عشقاکنون بغلم کن تو ای آیه ی سر مستیای
بغلم کن بغلم کنمثله اون لحظه که بابا میگیره سخت در آغوش بچه ی خواب زده اش را تا کنه خوابو فراموشبغلم کن بغلم کن تا ببینی