اطلاعات تماس
ترانه

ترس از قضاوت نیست

ترس از قضاوت نیست اما شهامت نیستاز خود چه ها گویم ای داد شجاعت نیستترس از قضاوت نیست میل حکایت نیستاز دوست و از دشمن

ترانه

تا حالا دلم نلرزید

تا حالا دلم نلرزید / جز یه بار که چشماتو دیداون دو تا چشمای روشن / منو برد تا شهر امیدتا حالا دلم نلرزید /

ترانه شعر

به من اعتماد کن

به من اعنماد کن تو را خوانده ام به من اعتماد کن به بین مانده امکنار توام از ازل تا هنوزابد را نبین نغمه ی سینه

ترانه

تو شدم

من از ترانه پر شدم چه عاشقانه تو شدمبه حرمت بلوغ عشق به بین به بین که نو شدمغزل شدم به سادگی تو وسعت آغوش

ترانه

به که دل باید بست

وقتی شب آغاز شد مرگ روز آواز شدزندگی چون خنجر بر تن پرواز شدمن یه هو ترسیدم تو خودم لرزیدمعطش من را در مسلخ تن

ترانه

کم ننویس

بنویس کم ننویس ای تو که دریاییتو منو خم ننویس معنی زیباییای نگاهت رویا توی دستات جنگلعمق ناب چشمه توی چشمات جنگلسبز و آبی و

ترانه

کی به تو گفته

تو چشات میخونه داری ساغر و پیمونه داریتو به زنجیر حریمت مثه من دیوونه داریتو لبات رنگ شرابه بوسه هات طعم گلابهبا تو بودن می

ترانه

از نقطه تا به خط

از نقطه تا به خط شعری از سال های خیلی دور ..از 20 سالگی (سال 1354) …آن زمانی که برای بیان احساسات خود دنبال واژه می

ترانه

بوسیدن لبهایت

بوسیدن لبهایت آغاز سفر باشددر معراج این بوسه عشقی در گذر باشدمن با بوسه ی لب هام ناگفتنی را می گماحساس وجودم را می گم

ترانه

فتنه

فتنه این بود که تو در دل ما کردیدل تنهای ما تو چه رسوا کردیفتنه ها پا کردی ما رو شیدا کردیما رو عاشق کردی