دنیایی که پیش چشمام می گیره رنگدنیایی ست که با شما دارم می بینمدنیایی ست که جز شما هیشکی تو اون نیستیه اطاقه که کنارتون
چقدر خوبه …چقدر خوبه که باز می شه هنوز خواب نگاتو دیدیه شب هایی توی رویا نشست رنگ چشاتو دیدسپرد دل را به دست تو
احساس این روزای من احساس پرپر شدنهانگاری این روزای سخت دشمن خونی ی منهبه هر کسی رو می کنم درد منو نمی فهمهبه بین چقدر
هنوز …..چــقَدَر خوبه که می شه هنوزم خوابتو دیدشبایی باز توی رویا عکس چشماتو کشیددل سپرد به خواستن تو پاک و عاشق و نجیب سادگی قصه
به دنیا آمدم ای داد به دنیایی پر از نفرتبه دنیایی پر از کینه پر از ذلت پر از خفتپراز جنگ و پراز تبعیض پرازظلم
من نه گاوم نه الاغم نه یه طوطی نه کلاغممن نه پل نه یک خیابون نه زمین نه حوض نه باغمنه ستاره ام نه ماهم
بندگیاز عاشقانه های دوره ی جوانی چشمون پاک و روشنت منو به خاک نشوندهگلبوسه ی لب های تو زندگیمو سوزوندهخنده ی شاد و پر صدات دل
از دلتنگی های سال 1369 . خونه ی من :من دلم خیلی گرفته از دو روز تلخ دنیارسیده جون به لب من از غریب موندن
امروز دوست داشتم به بهانه ی روز میلاد خسرو گلسرخی چیزی بنویسم . چند شعر از زمان های خیلی دور که بیاد او نوشته بودم
به بهانه ی 29 دی ماه سالروز زاده شدن فرهاد مهراد .. خواننده ای که صدایش را بسیار دوست می داشتم .آن روزهایی که فرهاد