اطلاعات تماس
ترانه شعر

رندانه

جانانه بنوشیم میرندانه بنوشیم میهشیاری ما مستی ستمستانه بنوشیم میبا می به شعف رفتمتا شور و شرف رفتمعاقل شده ام با میمن راه خلف رفتم

ترانه شعر

پدر سوخته چشات

از : همینجوری هابه بین چشمات سقلمه می زنه هییه من می گه بنوش از جام من میهمینجوری آخه مست و خرابماز این عشقی که

ترانه شعر

آواز مرا بشنو

آواز مرا بشنومن نیست دگر جز تومن مرده است دیریتا زنده شود از نو ای تو همه تو ای تومن نیست به جز رهرودر مردن

ترانه

سوره

آه , …با چه درد و اندوهی آن زمان خیلی دورمی گفتم زیر لب لبریز از حس غرورهیچ باشد از آن تو هر چه هست

ترانه

رسول

تو فرستاده ی امید تو رسول قصه هامیمثه یک سنگ صبوری تو عزیزترین پیامیتو صدای خوب بارون قصد بارش یه ابریبه لطافت یه عشقی به

ترانه

آیه

یه صبح روشن و پاک توی بهاری زیبایه لحظه ی طلایی سرشار از عشق و رویازمین پراز شکوفه پر از تلاش بودنپراز صدای خواستن تو

ترانه شعر

خدا کرد !!

به بین سیبی که تو چیدی چه ها کردمرا از روضه ی رضوان جدا کرداگر چه لذت هستی به من دادغریبانه مرا این جا رها

ترانه

” حرفی از آن هزار حرف “

حرفی از آن هزار حرف کاندر عبارت آمدافسوس فقط دریغ بود که در حکایت آمدحکایت من و عشق آخر که گفتنی نیستآن چه که در

ترانه

خوش به حالت آدم ( 2 )

خوش به حالت آدم که ز خود بگریختیره و رسم انسان تو به دوری ریختیکاری شایان کردی لایق تحسین استبا تو ای چون حیوان کار

ترانه

خوش به حالت آدم ( 1 )

خوش به حالت آدم دیگه انسان نیستیچون من دل غمگین خسته از جان نیستیخوش به حالت آری که چو حیوان گشتیآدمک ای مغرور کوه بی