اطلاعات تماس
داستان هبوط
شعر

داستان هبوط

داستان هبوط   . از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد ) چیست این داستان شیطان سیب کدام است افسانه ی گندم

وقت قد کشیدن
شعر

وقت قد کشیدن

وقت قد کشیدن   صبور باش صبور باش ما هنوز جوانه ایم اما جوانه هایی که باید درخت شویم آری دیر قد می کشیم اما

اما نه برای ما
شعر

اما نه برای ما

اما نه برای ما   همصدا با فرانتس کافکا   دریغا ، چه اندازه امید چه بی کران امید چه بسیار امید امید امید امید

من نمی دانم
شعر

من نمی دانم !

  من نمی دانم   آیا کشته شده گان این سال های اخیر ، با کشته شده گان دو میلیارد سال پیش که دانیاسورها بر

دیار ما
شعر کوتاه گویی

دیار ما

دیار ما چشم هایت را باز کن این دیار ، سالیانی ست که پریود شده است ! اکبر درویش . فروردین ماه سال ۱۴۰۲  

جهل مقدس
شعر

جهل مقدس

  جهل مقدس همگان جمع شدند بر گرد عیسی و سخن ها گفتند از دنیا از جنایات و جنگ ها از ظلم و ستمی که

دخترکان زیبای من !
شعر

دخترکان زیبای من !

  دخترکان زیبای من ! همه می ترسند همه می ترسند اما ما ، بر پشت شیشه ها جیوه کاشتیم تا صورتک ها را ،

با سکوت باید فریاد کشید
شعر کوتاه گویی

با سکوت باید فریاد کشید

با سکوت باید فریاد کشید   گفتن ، دشوارترین کار دنیاست آن گاه که لب هایت را ، به هم دوخته اند اما ، بابد

زنده ام !؟
کوتاه گویی شعر

زنده ام ؟

زنده ام ؟   زنده ام !؟ آری نفس می کشم اما زندگی نمی کنم مرگ تدریجی را ، در درون این قفس ، هروز

دوباره یاد می گیرم
شعر

دوباره یاد می گیرم

  دوباره یاد می گیرم دوباره یاد می گیرم دوباره می آموزم از بس فراموش کرده ام و خاموش بوده ام ، همه چیز از