اطلاعات تماس
بگدار ...
شعر

بگذار …

  بگذار … . بگذار کلاغ ها شاد باشند و جغدها ، مرثیه های شوم خود را ، بر حصار میله ها برچسب زنند اما

صبور باشید
شعر

صبور باشید

  صبور باشید   صبور باشید صبور باشید این طفل نوپا ، اکنون راه رفتن را ، می خواهد تجربه کند باید بارها زمین بخورد

وسوسه شد
شعر کوتاه گویی

وسوسه شد

  وسوسه شد   وسوسه شد آسمان برف بارید برف بارید برف بارید چون ، موی زیبای دختران را دید !   اکبر درویش .

امان از ...
شعر کوتاه گویی

امان از …

  امان از ..   امبان از درد خاموشی فراموشی … فراموشی … !!   امان از شور خواستن ها ولی اما بر نخواستن ها

چقدر باید پرداخت ؟
شعر

چقدر باید پرداخت ؟

چقدر باید پرداخت ؟   همچنان محکم و پابرجا ، ایستاده بودند تابلوهای ورود ممنوع ! آیا هیچ سونامی ، زمین و زمان را تکان

من فراموش نکرده ام
شعر

من فراموش نکرده ام

من فراموش نکرده ام   پنجره ها ، بسته شد آیا وقتی که پرده های ضخیم ، در وحشیانه ترین هجوم ، گرفتند روشنی را

ما زنده ایم هنوز
شعر

ما زنده ایم هنوز …

ما زنده ایم هنوز   استوار مقاوم چون کوه … خروشان بی کران همانند دریا … روشن سوزان مانند خورشید … ما زنده ایم هنوز

ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم
شعر

ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم …

ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم     زمستان است چه زمستان دهشتناکی اما دیری نخواهد پائید که تمام خواهد شد برف ها آب می

گریه وانه !
شعر

گریه وانه !

گریه وانه !   حالتون خوبه ؟ _ نه ! حال خوب ، سیری چند !؟ کجا می شود پیدا ، حال خوب ؟ وقتی

تنها صداست که می ماند
شعر

تنها صداست که می ماند

تنها صداست که می ماند   راست گفتی ؛ فروغ تنها صداست که می ماند صدای من صدای ما که همصدای هم می خوانیم دردهای