اطلاعات تماس
چه روزگار تلخی !؟
شعر

چه روزگار تلخی !؟

چه روزگار تلخی !؟ چه روزگار تلخی ننگ بر این روزهای شوم یک تن را همدرد نمی یابی یک نفر را همراه نمی بینی همه

ای آزادی
شعر

ای آزادی

ای آزادی در این شب سیاه و تار که حتی ماه ، بغ کرده کنون ، تو را ، لبیک ای تمام نمای قامت خواستن

برخیز و کاری کن
شعر کوتاه گویی

برخیز و کاری کن !

برخیز و کاری کن ! خروس نیست که می خواند صدای جغد می آید اما به انتظار صبح منشین برخیز و کاری کن   باید

عاشقانه
شعر

عاشقانه

عاشقانه بوی دریا می آید وه چه زیبا می آید ! عشق را آموخته ام تجربه کرده ام و تو را دوست می دارم من

اتفاق
شعر

اتفاق

اتفاق   اتفاقی افتاد اتفاق ؟ افتاده بود می افتاد اتفاقی ، افتاد اتفاق را می گویم اتفاقا ، پیش بینی کرده بودند اتفاق می

سلام ای میلا
شعر کوتاه گویی

سلام ای میلاد

سلام ای میلاد سلام ای روز میلاد که چه کنم ها و چه نکنم ها را در این دنیا به من ، هدیه دادی اگر

سفر میلاد
شعر

سفر میلاد

سفر میلاد   روزگارانی که تاریکی بر آن سایه انداخته است در هجوم بیداد با جسدهای مصلوب انباشته در کف خیابان … 1 چه می

آیا ما خود مسیحایی دیگر نیستیم !؟
شعر

آیا ما خود مسیحایی دیگر نیستیم !

  آیا ما خود مسیحایی دیگر نیستیم !   انسان دردمند امروز ، تشنه ی مسیحایی دیگر است نجات بخشی دیگر که بتواند امیدی ناب

آواز نیچه !!
شعر

آواز نیچه !!

آواز نیچه !! . به سوگ بنشینیم به سوگ بنشینیم خدا مرده است و ما باید ، شاهد این مرگ فجیع باشیم خدا مرده است

مکاشفه
شعر

مکاشفه

مکاشفه ( از مجموعه شعرهای انجیل به روایت من ) چون عیسی ، از نزد یحیی برگشت پیش حواریون باز گشت حواریون به او گفتند