اطلاعات تماس
- 15 مرداد, 1404
بهار آمد ولی …
بهار آمد ولی … بهار آمد ولی ما هنوز در خواب زمستانی ، چرت می زنیم ! یک شعر کوتاه از اکبر درویش
من گفتم آری
من گفتم آری من گفتم : آری برگ ها ریختند پاییز شد و زمستان آمد زمستانی که بهار را ، به دار آویخته بود
بهار آمد اما …
بهار آمد اما بهار آمد اما ، تصویر دیگری از شعر کوتاه بهار آمد ولی می باشد این شعر کوتاه را تقدیم دوستان
و خفقان بر جهان حکمفرما شد!
و خفقان بر جهان حکمفرما شد ! چه بسیار گفتند چه بسیار گفتیم اما او گفت : خاموش و خفقان ، بر جهان
چون عنکبوت
چون عنکبوت چون عنکبوت در دامی گرفتار شدیم که خود ، از برای خود ، ساختیم ! اکبر درویش اگر تمایل دارید
اتفاق تلخ
اتفاق تلخ جنگ را ، جانشین صلح کردیم و نفرت را به جای عشق ، در سینه پرورش دادیم این گونه بود که آتش
دو گوش برای شنیدن!!
دو گوش برای شنیدن !! دو گوش برای شنیدن چه کمیاب نایانی وقتی همه غرق گفتن هستند و شنیدن ، در میان گفتن ها
همراه نبودیم !
همراه نبودیم ! ما ، همدردها ، همراه نبودیم که دچار مصیبت شدیم ! اکبر درویش اگر تمایل دارید و شعرهای مرا
تحریف شده است !
تحریف شده است تحریف شده است نه دیروز نه امروز که همیشه تاریخ را می گویم و ما عادت کرده ایم که باور
