اطلاعات تماس
بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !
شعر

بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !

بی هیچ نشانی و بی هیچ سنگی !   صدای غار غار کلاغ ها به گوش می رسید هر چه در ذهن خود گشتم ،

اولین سنگ !
شعر

اولین سنگ !

اولین سنگ !   و چون صبح شد ، عیسی از کوه زیتون ، به نزد یارانش برگشت در آن هنگام ، کاتبان و فریسیان

و از جمعیت دور شد !
شعر

و از جمعیت دور شد !

و از جمعیت دور شد !   نشسته بود نگاهش بر زمین غرق در تفکر با ترکه ی نازک در دستش ، روی زمین خاکی

دیوانه می شوم
شعر

دیوانه می شوم

دیوانه می شوم   دیوانه می شوم وقتی که سنگ ها روی هم ، بند نمی شوند و دیوار می رود تا ثریا ، کج

و حتی شیطان !!
شعر کوتاه گویی

و حتی شیطان !!

و حتی شیطان !!   در بهشت ، باعث بیرون راندن من شد تا در زمین درمان من شود سیب را می گویم زن را

چون ژور دانو
شعر

چون ” ژور دانو “

چون  ژور دانو   می پرسم ؛ آیا اگر دوران انگیزاسیون بود قرون وسطی و تفتیش عقاید … چون آبای کلیسا ، مرا نیز به

اشتباه پشت اشتباه !!
شعر

اشتباه پشت اشتباه !!

اشتباه پشت اشتباه !!   عریانی یک خاطره … روزهای خوبی که می خواستیم خوبتر شود اما بدتر شد ! ما اشتباه کردیم اما ،

عاشقانه
شعر کوتاه گویی

عاشقانه

عاشقانه   عشق را ، نه اول است نه آخر همیشه با من باش !   اکبر درویش . اسفند 1398       اگر

بزرگ بود !
شعر

بزرگ بود !

بزرگ بود !   بزرگ بود و بزرگی ، در برابرش ، کوچک از کدامین تبار ؟ چه فرق می کند !؟ تنها می دانم

نجات دهنده !!
شعر

نجات دهنده !!

  نجات دهنده !!   نشسته روی شن ها کنار دریا زیر خورشید و آن سو تر ، جنگل جنگل سبز و درختان سر به