اطلاعات تماس
همبستر با روشنی
شعر

همبستر با روشنی

همبستر با روشنی   ارتداد … ارتداد … او را در آتش بسوزانید !! چه کس گفته است که ” ژاندارک ” ، با کره

خود کشی !!
شعر

خود کشی !!

خود کشی !!   پرسید ؛ نهنگ ها ، چرا خودکشی می کنند ؟ نمی دانم شاید از دریا خسته شده اند ! اما نهنگ

مردی که در شب راه می رفت
شعر

مردی که در شب راه می رفت

  مردی که در شب راه می رفت   مردی که در شب راه می رفت عکس خورشید را ، در خانه اش قاب گرفته

اما شعرهای من !
شعر

اما شعرهای من !

  اما شعرهای من !   سکوت کرده ام سکوت کرده ام هیچ نمی گویم به جز شعر اما شعرهای من ، بلندتر از هر

دوباره برهنه شدیم
شعر

دوباره برهنه شویم

  دوباره برهنه شویم   برهنه در آب برهنه در باد برهنه در عشق … کنون ، برهنه در آب تطهیر می شوم برهنه در

برای زایش دوباره ی بحران
شعر

برای زایش دوباره ی بحران

برای زایش دوباره ی بحران     بحران برای زایش دوباره ی بحران کلمه ها به استمنا می افتند و فریسیان جار می زنند در

و اما ما در کنار هم
شعر کوتاه گویی ننویسندگی

و اما ما در کنار هم …

و اما ما در کنار هم   اتم ها ، در کنار هم مولکول می شوند گل ها ، در کنار هم گلستان و درخت

غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   دیوارها را دیدیم و دروازه ها را بستیم تا به روزگار غریب خویش رنگ کوری بزنیم !   اکبر درویش . اسفند ماه

دردی برای تمام فصول !!
شعر

دردی برای تمام فصول !!

دردی برای تمام فصول !!   در آغاز ، که یکی بود و اما یکی نبود ، که نه من بودم و نه ما و

در قلب هم باشیم
شعر کوتاه گویی

در قلب هم باشیم

در قلب هم باشیم   مرا نبوس حتی دست هایت را ، به دست من نده مهم نیست کافی ست که در قلب همدیگر باشیم