اطلاعات تماس
شعر

من خودم هستم

کامل نمی شومخودم می شوم …پذیرفته ام که من آن عیسای ناصری نیستمکه باید صلیب بر دوش تا فراز جلجتا بالا برومنه بودا هستم که

شعر

یاران !!

یاران ,همدردم نبوده اید !با لبانتان همدردم مشویدچه ,گفتارهای لب زدوده شوندگفتارهای قلب اما ماندگار شوند.. چونان پیاله ی شراب باشیدکه پای برجای و محکم

شعر

هیچگاه دیر نیست !!

افسوس ,که دیگر دیر استهر چند ,رنج نداشتن ها را ,آگاهانه ,احساس می کنیاما چگونه ,پای را ,بیرون از این هراس می کنی ؟ افسوس

شعر

ای عشق !

در تمام جهان سرگردان بودمبر هر چیزی که تو در آنی ,گواه بودمو دیدم که همه ی مردمان ,بی هوده بدین سو و آن سو

شعر

نان غزل

نان غزل ببخشاین سفره ی خالی رابرکت باشهمه ی بود و نبود مرادر کنار این سفره بنشینبا منکه همیشه انتظار را جار زده امتا ترانه

شعر

تا رسیدن به دریا …

تا رسیدن به دریا راهی نیستحتی گر شبنم باشیحتی اگر کم باشی خم باشیخسته و درهم باشیتو , می توانی تو می توانیتو نباید خم

شعر

من دلم می خواهد

من ,دلم می خواهدآن چنان که باید ,زندگی را کشف کنم _ زندگی کردن را _من ,دلم می خواهدروزگاری ,فارغ از این باور ,که دگر راه

شعر

آیا روزی فرا خواهد رسید ؟

در دنیایی حصار در حصار ,.اکنون مرا به بند کشیده اند …در زندان خود اسیردر زندان تو اسیردر زندان زندگی اسیر …آیا روزی فرا خواهد

شعر

درد را , …

درد را بکشننویس …!!و کشیده شدمتا نا کجا آبادیکه نشانی از هیچ آبادی نداشتبرهوت…برهوت… آیا جز سراببرای یک مسافر تشنهچیز دیگری بوده اید !؟ اکنون

شعر

خوابت خوش

شهسوار اقبال من ,افسوسآن زمان که باید می آمدی ,خواب ماندی !این گونه بودکه طلسم ناتوانیبر دست و پای من تنیده شد و چقدر انتظارت