اطلاعات تماس
شعر

” پوئم سمفونیک شماره شش ” “فصل های اسارت “: ” فصل چهارم ” :

پیش در آمد :ای پرنده ی محبوس !به بینتمام چهار فصل سال ,زمستان استدیگر نه بهار ,نه تابستان ,و نه حتی پاییز ,زمستان استزمستان است

شعر

عصیان

چگونه معنی گرفت زندگیو چگونه آغاز شد روزگار !؟نفس من مرا مغلوب خویش ساختتسلیم شدمو چون بره ای رام ,با او به هر ناکجاآباد به

شعر

مرا رها کن !!

در من ,عصیان به پا کرده ایو قلبم را هی می کنیتا برآشوبمتا دوباره به شعف آیمو قلبم به لرزه درآیداما ,من که اکنون سال

شعر

نه گفتیم

سیب ,ممنوع …من ,ممنوع …تو , ممنوع …عشق ,ممنوع …..و دوست داشتن ,آن شهامت را به ما بخشیدتا به تمام ممنوع های جهان ,” نه ”

شعر

عاشقانه : وحدت من و تو آغاز وحدت جهان

آغوشم هم اندازه ی توستساکن خانه ی آغوش من شوتا این دنیای بی در و پیکربه اندازه ی من و تو شود ..دور از کینه هادور

شعر

ما را ” بیان ” کن

ما را ” بیان ” کنپیامی به روزنامه ” بیان “که نیامده خیلی زود رفتدر ” بیان ” تو ,عشق نغمه ی مستانه سر داده

شعر

بهار…

” بهار ” …..در آستانه ی انتشار روزنامه بهار که بهار نیامده زمستان شد .حتی اگر این زمستان ,هزار ساله باشدحتی اگر عمر نوح داشته باشد

شعر

من آزادم !!

من آزادممن در وسعت این قفس ,که مرا به اسارت گرفته است ,آزادممن هیچگاه چون اکنونآزاد نبوده اممن آزادمکه خود را چنان بر میله های

شعر

عاشقانه

خواب های نادیدنی را ,اگر تو باشیمی توان دیدمی توان تعبیر کردو عشق را ,می توان میهمان شدمی توان این قصه ی ناگفته را ,تفسیر

شعر

شعر من

شعرمنشعرمنشعرمن …ای از تو من سبز اکنون ,در بستر تودر کنار تودر آغوش توعریان عریان می خوابمتا با تو بیاویزمتا با تو درآمیزم .. شعرمندر بستر