اطلاعات تماس
شعر

ای آزادی !!

نانم را می دهمآبم را می دهمجانم را می دهماما ,ایمانم را ,هرگز …..ای آزادی ,معتکف خانه ی توامستایش کننده ی تودوستدارتوو همراه تو می

شعر

ای برادر مرگ…

ترس ,برادر مرگ است …اکنون ,می ترسم ,تو را ,صدا کنم ..!! …..…..اکنون می ترسم …تو … را … صدا …کنم … هان مرگ ,برادر

شعر

مرا به بین …

مرا به بینمن هستمو دوست می دارمآن چنان زیباآن چنان زلالآن چنان شگفتکه نمی توان گفتکه نشاید گفتکه نیاید گفت … مرا به بینو باور

شعر

خواب است ؟

آغوشت ,کدامین شب ,پناه این تن خسته ی من خواهد شدو در کدام لحظه ی ناب ,دستانت ,نوازش خواهد کرد این برهنگی ی احساس مراتا به

شعر

دل من …

دل من ,آن جاستپیش تودل تو ,اما ,در کجا ,می گردد…!!؟ اکبر درویش . تابستان سال 1372 رزن همدان

شعر

چه کسی , سکوت را می فهمد ؟…

چه کسی ,سکوت را می فهمد ؟…من او را ,گم کرده امسال هاست .. سالیان ها…پیش از خلقت انساناز ازلپیش از ازلآنگاه که هنوز بود ,

شعر

شاید…

از نگاه نو ,آبستن شده ام !به بین چه فروتنانه ,درد زایمان را ,چون صلیبی ,بر دوش می کشمتا فرزندی به نام عشق را ,به

شعر

در آغوش من هستی

خودت را ,رها کندر آغوش من هستیاین امن ترین مامن دنیا…سر بر شانه ام بگذارهق هق گریه هایت را ,اندوه سینه ات را ,سنگ صبور

شعر

پرواز را به من بیاموز

بارها , …زخمی شدمخسته شدماما از پای نیفتادمآزادی از قفس ,این آرزوی دیرینه …اما هر گاه ,از قفسی آزاد شدم ,به اسارت در قفسی دیگر

شعر

مرا بنواز…

مرا بنوازبا چشم های بستهاکنون که کوری ,بیماری ی همه گیر جهان ما شده استبه بین ,دریا به موج رسیده استافق به خورشیدمن به تکرار