اطلاعات تماس
خواب داده ام
شعر کوتاه گویی

خواب باران دیده ام

خواب باران دیده ام   خواب هایم را به سقف آسمان آویزان می کنم تا شاید باران ببارد خواب باران دیده ام !   اکبر

به افتخار آزادی
شعر کوتاه گویی

به افتخار آزادی

به افتخار آزادی   به افتخار آزادی گبلاس های مان را بالا ببریم شاید مردم جهان آزادی را باور کنند   اکبر درویش . مرداد

خدا را
شعر کوتاه گویی

خدا را

خدا را   خدا را در یک قوطی دربسته مخفی کرده ام تا از چشم نامحرمان و تیغ های گزمه ها در امان باشد !

این شعرها
شعر کوتاه گویی

این شعرها …

این شعرها   این شعرها شراب شیراز نیست که تو را مست کند جام زهر سقراط است ذره دره تو را می کشد آن ها

بی تو به هیچ رسیده ام
شعر کوتاه گویی

بی تو به هیچ رسیده ام

بی تو به هیچ رسیده ام   بی تو به هیچ رسیده ام این که سفر نمی شود !!   اکبر درویش . مرداد ماه

این تضاد !!
شعر کوتاه گویی

این تضاد !!

این تضاد !!   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   خدا یکی بود و ما یکی نبودیم این تضاد

راهی جاده های ارتداد
شعر کوتاه گویی

راهی جاده های ارتداد

راهی جاده های ارتداد   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   گفتم : کسی که نان ندارد ایمان ندارد

اما هنوز ایستاده ام
شعر کوتاه گویی

اما هنوز ایستاده ام

اما هنوز ایستاده ام   دردها هر لحظه اوج می گیرند امیدها ، ترانه ی ناامیدی می خوانند اما هنوز ایستاده ام تا نخواهم دست

این تضاد !!
شعر کوتاه گویی

این تضاد !!

این تضاد !!   از دست نوشته های : ( این تضاد )   خدا یکی بود و ما یکی نبودیم این تضاد ، جهان

دست های من هنوز
شعر کوتاه گویی

دست های من هنوز

دست های من هنوز   اگر حتی یک نفر نباشد تا دست مرا بگیرد اما دست های من هنوز در پی این است تا دست