ترس و وحشت ما _درست از زمانی آغاز می شود که _در می یابیم خواب های کودکی مان _کابوسی بیش نبوده است _و یکباره خود
ننویسندگی : نوجوانی عجب دوران عجیبی بود . دورانی که درد و رنج را دقیقا شناختم و با فقر و محرومیت بیشتر آشنا شدم و
اختلاس کنکه آقا زاده های زماناز اختلاس کلانبه مال و منالی رسیده اند پ ن :ما که نه آقا زاده هستیم و نه دست مان
چه روزگاری بر ما گذشت … !؟برای هر اتفاق کوچکی باید کتک می خوردیماز پدراز معلماز ناظماز مدیرهمه به طریقی می زدندحتی دوستآری اینگونه بودپدر
به جای سفره های رنگین ماه رمضانبه جای شعار دادن و خودنمایی و تایید گرفتنبه فکر کودکان فقیر سر زمین مان باشیمشکم این ها با
در کشوری که می گویند :خانواده رکن اساسی جامعه استمتاسفانه روز به روز آمار ازدواج پایین می آیدو آمار طلاق بالا می روداز هر پنج
متاسفم که در کشوری زندگی می کنمکه مقام اول اعتیاد در دنیا را داردکه سن اعتیاد در آن به دوازده سال و زیر دوازده سال
وقتی ماه خرداد فرا می رسد و پنجم خرداد سالروز تولدم , … می مانم که چه بنویسم و چه بگویم . آیا باید از