اطلاعات تماس
عاشقانه
شعر کوتاه گویی

عاشقانه

عاشقانه   عشق را ، نه اول است نه آخر همیشه با من باش !   اکبر درویش . اسفند 1398       اگر

و اما ما در کنار هم
شعر کوتاه گویی ننویسندگی

و اما ما در کنار هم …

و اما ما در کنار هم   اتم ها ، در کنار هم مولکول می شوند گل ها ، در کنار هم گلستان و درخت

غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   دیوارها را دیدیم و دروازه ها را بستیم تا به روزگار غریب خویش رنگ کوری بزنیم !   اکبر درویش . اسفند ماه

در قلب هم باشیم
شعر کوتاه گویی

در قلب هم باشیم

در قلب هم باشیم   مرا نبوس حتی دست هایت را ، به دست من نده مهم نیست کافی ست که در قلب همدیگر باشیم

مانند باران باش
شعر کوتاه گویی

مانند باران باش

مانند باران باش   مانند باران ، رفیق باش باغچه ها را دنیا گلستان می شود !   اکبر درویش . اسفند 1398   می

در آغاز کلمه بود
شعر کوتاه گویی

در آغاز کلمه بود

در آغاز کلمه بود   در آغاز کلمه بود اما نه تو گفتی و نه من شنیدم اینگونه شد که کلمه غریب ماند !  

هنوز هم عشق
شعر کوتاه گویی

هنوز هم عشق …

هنوز هم عشق   هنوز هم عشق برای نجات جهان کافی ست !   اکبر درویش . اسفند ماه 1398   آیا عشق می تواند

عاشقانه
شعر کوتاه گویی

عاشقانه

عاشقانه     عشق را ، نه آغاز است نه پایان عاشقانه با من باش   اکبر درویش . اسفند ماه سال 1398    

زمستان است !
شعر کوتاه گویی

زمستان است !

زمستان است !   زمستان است و باز هم ، زمستان …. و هوای سرد بر گرده ی درختان شلاق می زند انگار آمدن بهار

غمگنانه !
شعر کوتاه گویی

غمگنانه !

غمگنانه !   ما را ، ….. دیده ، به دیدار دشمن کردیم باز !!   اکبر درویش . بهمن ماه سال 1398