اطلاعات تماس
دریا را
شعر کوتاه گویی

دریا را

دریا را   دریا را … دریا را …. هر چند ، تا قطره ها با هم رودی خروشان نشوند ساحل دریا را ، بوسه

آرزو !!
شعر کوتاه گویی

آرزو !!

آرزو !!   من به زندان افتادم شکنجه شدم تبعید گشتم در روزگارانی که هنوز نبودم زیرا عدل و داد را در جهان آرزو می

ویروس عشق
شعر کوتاه گویی

ویروس عشق

ویروس عشق     مبتلا شده ام به ویروس عشق می خواهم همه را عاشق کنم !   اکبر درویش . بهمن ماه سال 1398

اینگونه هم نخواهد ماند !
شعر کوتاه گویی

اینگونه هم نخواهد ماند !

اینگونه هم نخواهد ماند !     روزهای پر از امید روزهای ناامیدی روزهای پر از شکست روزهای رویای پیروزی چه خوش گفت حافظ شیراز

و اما ، قصه به پایان نرسید !
شعر کوتاه گویی

و اما ، قصه به پایان نرسید !

و اما ، قصه به پایان نرسید !     یکی بود یکی نبود اندکی همه چیز داشتند بقیه هیچ چیز نداشتند و اما ،

سراب
شعر کوتاه گویی

سراب

سراب   خواب دیدم رود بود جاری بود دریا بود از خواب پریدم جز کویر ندیدم !!   اکبر درویش . بهمن ماه سال 1398

من چه خواب هایی می بینم ؟
شعر کوتاه گویی

من چه خواب هایی می بینم ؟

من چه خواب هایی می بینم ؟   آیا شاهد خواهد بود جهان مردمی یک دل و یک صدا را ؟ من چه خواب هایی

چگونه می توانم ببخشم ؟
شعر کوتاه گویی

چگونه می توانم ببخشم ؟

چگونه می توانم ببخشم ؟     چگونه می توانم ببخشم این ایام را که آزادی در بند است و عدالت در خواب !؟  

غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   یک جهان احساس اسارت در درون من خانه کرده است !   اکبر درویش . بهمن ماه سال 1398   با این احساس

این دشوارترین کار جهان
شعر کوتاه گویی

این دشوارترین کار جهان

این دشوارترین کار جهان   با عشق مرا تکرار کن تا در این هجوم نفرت از نو احیا شوم و متبرک شوم با دوست داشتن