اطلاعات تماس
غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   از همان دست که دادم از همان دست ، نگرفتم گل دادم اما تیغه های خنجر به سویم نشانه رفت !   اکبر

غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   فرار می کنیم رو به سوی کدام هنجار … کدام چراغ روشن بود اما شکست ؟ رویت ماه را باور نکنیم !  

غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   امیدهای به یاس نشسته آرزوهای بر باد رفته و رویاهای ناتمام ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد !!   اکبر درویش . آذر

غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   درد می کشم زندگی نمی کنم این سال های رنح را با حکم مرگ من تمام کنید !   اکبر درویش . سال

کلام شده ام
شعر کوتاه گویی

کلام شده ام

کلام شده ام   نشد نان باشم شکم های گرسنه را کلام شده ام لب های بسته را و این یعنی هر روز مصلوب شدن

ای شعر
شعر کوتاه گویی

ای شعر …

ای شعر   صداترین صدای من باش ای شعر ! دیار من ، همه گوش خواهند شد بلند بخوان باز هم بلندتر سرود آزادی را

غمگنانه !!
شعر کوتاه گویی

غمگنانه !!

غمگنانه !!   از همان دست که دادم از همان دست نگرفتم گل دادم اما تیغه های خنجر به سویم نشانه رفت !   اکبر

تمامم می کند تمام تو
شعر کوتاه گویی

تمامم می کند تمام تو

 تمامم می کند تمام تو   ای عشق تمامم می کند تمام تو …!!   اکبر درویش آبان ماه سال 1398   تنها عشق است

چه دوران غمگنانه ای !!
شعر کوتاه گویی

چه دوران غمگنانه ای !!

چه دوران غمگنانه ای !!   در جستجوی وصل شدن به فصل شدن رسیدیم چه دوران غمگنانه ای !!   اکبر درویش . سال 1398

هزاران سال تاریکی !!
شعر کوتاه گویی

هزاران سال تاریکی !!

هزاران سال تاریکی !!   آرزو کردم یک بار خورشید را و هزاران سال خانه نشین شدم تاریکی را …   اکبر درویش . سال