اطلاعات تماس
تا مسیحایی دیگر شوم
شعر کوتاه گویی

تا مسیحایی دیگر شوم

تا مسیحایی دیگر شوم   آخرین وسوسه ی من گم شدن ؟ نه ! پیدا شدن در آغوش تو بود دریغا ندانستند و مرا به

گزارش به خاک
شعر کوتاه گویی

گزارش به خاک

گزارش به خاک   چه گزارشی دارم تا تقدیم این خاک کنم جز این که در راهش شعله ور شدم تا سوخنم !   اکبر

کاش لقمه ای نان بودی
شعر کوتاه گویی

کاش لقمه ای نان بودی

کاش لقمه ای نان بودی   کاش لقمه ای نان بودی تا شکم گرسنه ای را سیر کنی شاید اینجوری بیشتر دوستت داشتم تا اکنون

من کافرم
شعر کوتاه گویی

من کافرم !

من کافرم   حوریان بهشتی را بگذار برای مومنان من کافرم آغوش تو را ، در همین دنیا می خواهم !   اکبر درویش .

با این که می دانستی
شعر کوتاه گویی

با این که می دانستی

با این که می دانستی   رها کردی دست هایم را تا غرق شوم با این که می دانستی شنا کردن را نیاموخته ام !

چون باور کردند پرواز را
شعر کوتاه گویی

چون باور کردند پرواز را

چون باور کردند پرواز را   پرنده ها چون باور کردند پرواز را ، پرنده شدند وگرنه چون موش ها در سوراخ ها زندگی می

تا دنیا دیوانه خانه نشده است
شعر کوتاه گویی

تا دنیا دیوانه خانه نشده است !

تا دنیا دیوانه خانه نشده است   این دیوانه خانه ساعت ملاقات ندارد درهایش همیشه باز است انتظار سخت مرا ببین و کاری بکن تا

چه زیبا شعار می دهیم
شعر کوتاه گویی

چه زیبا شعار می دهیم

چه زیبا شعار می دهیم   چه زیبا شعار می دهیم کاری می کنیم کارستان اما ساکن بی کارستانی شده ایم که ما را در

و بعد از آن ما فرزندان جنایت شدیم
شعر کوتاه گویی

و بعد از آن ما فرزندان جنایت شدیم

و بعد از آن ما فرزندان جنایت شدیم   در هاله ای از تقدس پنهان شد جنایت وقتی اولین برادر ، برادر خود را کشت

فتوا می دهم
شعر کوتاه گویی

فتوا می دهم

فتوا می دهم   آغوش تو مقدس ترین مکان دنیاست فتوا می دهم زیارت تو مقدم بر زیارت کعبه است !   اکبر درویش .