اطلاعات تماس
رفیق ولادیمیر
شعر کوتاه گویی

رفیق ولادیمیر

رفیق ولادیمیر   رفیق ولادیمیر ، خواب هایت چه تلخ تعبیر شد و ، سقوط لنینگراد … بورژوازی بی رحمانه می تازد !   اکبر

اسم این را زندگی گذاشته ایم
شعر کوتاه گویی

اسم این را زندگی گذاشته ایم !

اسم این را زندگی گذاشته ایم   نفس می کشیم هر چند سخت و دشوار ما نفس می کشیم یا نفس ما را ؟ نمی

و زندگی می کنیم
شعر کوتاه گویی

و زندگی می کنیم !

و زندگی می کنیم   خوب !؟ خوابی ست که سال هاست ندیده ام اما زنده ایم و زندگی می کنیم !   اکبر درویش

چه درمان دهشت آوری
شعر کوتاه گویی

چه درمان دهشت آوری !

چه درمان دهشت آوری   چه درمان دهشت آوری درد می کند سرمان جلادانی می سازیم تا آن را ، از بدن قطع کنند !

نبودن را تجربه می کنیم
شعر کوتاه گویی

نبودن را تجربه می کنیم

نبودن را تجربه می کنیم   شک می کنم تو نیستی آن چنان که من نیستم با سایه های تنها ما دل خستگان ، نبودن

عادت کرده ایم
شعر کوتاه گویی

عادت کرده ایم

عادت کرده ایم   عادت کرده ایم به برده شدن در ساختن ارباب های تازه هر روز ، حیلتی تازه می اندیشیم !   اکبر

نقش مقتول
شعر کوتاه گویی

نقش مقتول

نقش مقتول           نمی دانم چگونه است که ما دوست داریم همیشه نقش مقتول و یا قربانی را بازی کنیم و

این چونه بود محکوم شدیم
شعر کوتاه گویی

این گونه بود محکوم شدیم

این گونه بود محکوم شدیم   گاز گرفتیم دست هایی که برکت می بخشید روزگار ما را این گونه بود که محکوم شدیم به لیسیدن

چون من شک کردم
شعر کوتاه گویی

چون من شک کردم

چون من شک کردم از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   همه را دوست می داشت جز مرا چون من

تا تو بیایی
شعر کوتاه گویی

تا تو بیایی

تا تو بیایی   بزرگ نشدم کوچک ماندم کوچک کوچک تا تو بیایی و در آغوش تو بزرگ شوم ای عشق !   اکبر درویش