اطلاعات تماس
بخشیدم تو را
شعر کوتاه گویی

بخشیدم تو را

بخشیدم تو را   بخشیدم تو را پدر ! هر چند ، هیچ گاه مرا پدر نبودی تنها مرا ، در رحم مادر کاشتی تا

دریغا بر باد دادی
شعر کوتاه گویی

دریغا بر باد دادی

دریغا بر باد دادی   گفتم تمام می کنی نیمه ی ناتمام مرا دریغا بر باد دادی این ناتمام مرا …   اکبر درویش .

در نجوم ؟
شعر طنز کوتاه گویی

در نجوم ؟

در نجوم ؟   حقوق های نجومی دروغ های نجومی دزدی های نجومی اختلاس های نجومی …   خدا را شکر در نجوم به درجات

با یاد دکتر محمد مصدق
شعر کوتاه گویی

با یاد دکتر محمد مصدق

با یاد دکتر محمد مصدق   نامت ، … ستاره ای شد بر فراز آسمان تاریک این مرز و بوم نامت جاودانه باد !  

و من مانده ام
شعر کوتاه گویی

و من مانده ام !

و من مانده ام   اگر دستانت را ، به دست من داده ای پس چرا همراه من نمی آیی ؟ اگر همراه من نمی

مگر عشق به فریادم برسد
شعر کوتاه گویی

مگر عشق به فریادم برسد

مگر عشق به فریادم برسد   با هزار زبان با هزار روایت ، اگر تو را بخوانم ، سودی نخواهد داشت مگر عشق ، به

این نان و شراب هم
شعر کوتاه گویی

این نان و شراب هم …

این نان و شراب هم   جسم تو ، نان ما خون تو ، شراب ما اما ، این نان و شراب هم ، نتوانست

و اینگونه بود داستان مصلوب شدن عیسی
شعر کوتاه گویی

و اینگونه بود داستان مصلوب شدن عیسی

و اینگونه بود داستان مصلوب شدن عیسی   آن گاه عیسی گفت : برادرم یهودا ، ای بهترین برادرم ! مرا به این کاهنان دروغین

این شعرها
شعر کوتاه گویی

این شعرها …

این شعرها   این شعرها ، سوره های کتاب پیامبری ست که هیچ گاه مبعوث نشد اما ، تا همیشه پیامبر ماند !   اکبر

چون سگی هار
شعر کوتاه گویی

چون سگی هار !

چون سگی هار   این روزگار بی رحم ، پاچه ام را گرفته است چون سگی هار !!   اکبر درویش . اسفند ماه سال