اطلاعات تماس
من گفتم آری
شعر کوتاه گویی

من گفتم آری

من گفتم آری   من گفتم : آری برگ ها ریختند پاییز شد و زمستان آمد زمستانی که بهار را ، به دار آویخته بود

بهار آمد اما
شعر کوتاه گویی

بهار آمد اما …

بهار آمد اما     بهار آمد اما ، تصویر دیگری از شعر کوتاه بهار آمد ولی می باشد این شعر کوتاه را تقدیم دوستان

و خفقان بر جهان حکمفرما شد
شعر کوتاه گویی

و خفقان بر جهان حکمفرما شد!

و خفقان بر جهان حکمفرما شد !     چه بسیار گفتند چه بسیار گفتیم اما او گفت : خاموش و خفقان ، بر جهان

چون عنکبوت
شعر کوتاه گویی

چون عنکبوت

چون عنکبوت       چون عنکبوت در دامی گرفتار شدیم که خود ، از برای خود ، ساختیم ! اکبر درویش اگر تمایل دارید

اتفاق تلخ
شعر کوتاه گویی

اتفاق تلخ

اتفاق تلخ   جنگ را ، جانشین صلح کردیم و نفرت را به جای عشق ، در سینه پرورش دادیم این گونه بود که آتش

دو گوش برای شنیدن !!
شعر کوتاه گویی

دو گوش برای شنیدن!!

دو گوش برای شنیدن !!   دو گوش برای شنیدن چه کمیاب نایانی وقتی همه غرق گفتن هستند و شنیدن ، در میان گفتن ها

همراه نبودیم !
شعر کوتاه گویی

همراه نبودیم !

همراه نبودیم !     ما ، همدردها ، همراه نبودیم که دچار مصیبت شدیم ! اکبر درویش   اگر تمایل دارید و شعرهای مرا

نقاب های ما
شعر کوتاه گویی

نقاب های ما

نقاب های ما   ….. تا نقاب های مان دنیای ما را ، فرا گرفت !   اکبر درویش . 15 اسفند 1399 و ما

چه رنج غریبانه ای ؟
شعر کوتاه گویی

چه رنج غریبانه ای!؟

چه رنج غریبانه ای!؟   در میان زندگی ما مرده ایم چه رنج غریبانه ای!؟   اکبر درویش   به راستی ما زندگی می کنیم

گم شد !!
شعر کوتاه گویی

گم شد !!

گم شد !!   گم شد ترانه های عاشقانه ام وقتی صدای شلیک مسلسل ها در فضا پیچید !   اکبر درویش     همیشه