اطلاعات تماس
می خواهم حرف بزنم
شعر کوتاه گویی

می خواهم حرف بزنم

می خواهم حرف بزنم   برای من ، یک بوسه بیاور لب های داغمه بسته ام ، می خواهد سکوت خود را بشکند افطار شده

دلت را به چه تشبیه کنم ؟
شعر کوتاه گویی

دلت را به چه تشبیه کنم ؟

دلت را به چه تشبیه کنم ؟   نامت ، بر لب های من ، زیباترین غزل طعم شیرین عسل اما دلت ، خودت بگو

دنیا چنین زشت و تلخ شد
شعر کوتاه گویی

دنیا چنین زشت و تلخ شد !

دنیا چنین زشت و تلخ شد شاخ گاو را ، افسوس بر سر خر گذاشتند دنیا چنین زشت و تلخ شد !   اکبر درویش

دریا را نشناختیم
شعر کوتاه گویی

دریا را نشناختیم

دریا را نشناختیم   چون ، دریا را ، نشناختیم در مرداب ، فرو رفتیم !   اکبر درویش . اسفند ماه سال 1395  

عشق مقوایی نیست
شعر کوتاه گویی

عشق مقوایی نیست

عشق مقوایی نیست   یک بار دیگر ، شلیک کن مرا بکش از کشته ام پشته درست کن من باز راست می شوم از پای

تو ما را انکار کردی
شعر کوتاه گویی

تو ما را انکار کردی

تو ما را انکار کردی   برادرم ، عیسی ، از سه بار خواندن خروس ها ، گذشت و گذشت و من تو را انکار

طوق ریا
شعر کوتاه گویی

طوق ریا

طوق ریا   برهنه گی ، جاودانه باد این طوق ریا را ، از تن در آوریم !!   اکبر درویش . اسفند ماه سال

در مسیر گلوله نایستید
شعر کوتاه گویی

در مسیر گلوله نایستید !

در مسیر گلوله نایستید   عشق ، اسلحه ای ست که شلیک می کند لطفا ، در مسیر گلوله ، نایستید !   اکبر درویش

ناخوانده مانده ام
شعر کوتاه گویی

ناخوانده مانده ام

ناخوانده مانده ام   آن ( خط سوم ) ام که نه خدا خواند ، نه خلق … ناخوانده مانده ام !!   اکبر درویش

بی تمام مانده ام
شعر کوتاه گویی

بی تمام مانده ام !

بی تمام مانده ام   تمام چیست ؟ ناتمام چیست !؟ بی تمام مانده ام بر آتشی نشسته ام که خاموشی ندارد !   اکبر