اطلاعات تماس
شاید من نطفه ی حرام بودم
شعر کوتاه گویی

شاید من نطفه ی حرام بودم !

شاید من نطفه ی حرام بودم   مرا دوست نداشت پدر ! که تمام راه هابه روی من بسته می شد شاید من نطفه ی

شاید فراموش کرده بود
شعر کوتاه گویی

شاید فراموش کرده بود

شاید فراموش کرده بود   شاید فراموش کرده بود پسر را پدر !! که او را به جلجتا می بردند تا مصلوب شود !  

تا در آغوش تو بخوابم
شعر کوتاه گویی

تا در آغوش تو بخوابم

تا در آغوش تو بخوابم   اگر کفر است ، باشد خدا را رها کرده ام تا در آغوش تو بخوابم !   اکبر درویش

به توازن رسیده ایم
شعر کوتاه گویی

به توازن رسیده ایم

به توازن رسیده ایم   به توازن رسیده ایم اخلاق ؟ کیلویی چند است !؟ اختلاس را احتکار را ، پاس بداریم اکنون زمان حراج

فراموش کرده است
شعر کوتاه گویی

فراموش کرده است

  فراموش کرده است   ( یهوه صبا یوت ) فراموش کرده است که روزی انسان او را خلق کرد اکنون چه مقتدرانه انسان را

شاید من نطفه ی حرام بودم
شعر کوتاه گویی

شاید من نطفه ی حرام بودم !!

شاید من نطفه ی حرام بودم   مرا دوست نداشت پدر ! که تمام راه ها به روی من بسته می شد شاید من نطفه

غمگینم
شعر کوتاه گویی

غمگینم !!

  غمگینم   غمگینم مانند جزیره ی ( هیروشیما ) وقتی اولین بمب اتمی را تجربه می کرد !   اکبر درویش . بهمن ماه

گرگ آمد
شعر کوتاه گویی

گرگ آمد

گرگ آمد   دل من در نی چوپانی گم شد که می نواخت : گرگ آمد گرگ آمد امکا گوسفندان ، به استقبال گرگ ها

و برادرکشی هنوز ادامه دارد
شعر کوتاه گویی

و برادرکشی هنوز ادامه دارد

  و برادرکشی هنوز ادامه دارد   سقوط که می کردم هیچ آغوش مهربانی ، مرا در آغوش نگرفت تا باور کنم قابیل هنوز هم

انسان را می گویم
شعر کوتاه گویی

انسان را می گویم !

انسان را می گویم   هر روز شمع آجین می شود سوزانده می شود به دار آویخته می شود مصلوب می گردد انسان را می