اطلاعات تماس
چقدر می خوابی
شعر کوتاه گویی

چقدر می خوابی !؟

چقدر می خوابی   هی پدر کجایی فرزندانت را به صلیب می کشند چقدر می خوابی ؟ بیدار شو کاری کن کارستان !   اکبر

شمشیرت را از رو ببند
شعر کوتاه گویی

شمشیرت را از رو ببند

  شمشیرت را از رو ببند   دل من ، بی رحم باش عشق کشتن را فقط بلد است شمشیرت را از رو ببند !

سر تا پایم را خیس کن
شعر کوتاه گویی

سر تا پایم را خیس کن !

سر تا پایم را خیس کن   من همیشه خیس شده ام از عشق ببار سر تا پایم را خیس کن تا هیچوقت خشک نشوم

عشق قاتل بی رحمی ست
شعر کوتاه گویی

عشق قاتل بی رحمی ست !

عشق قاتل بی رحمی ست   دل من بی رحم باش عشق قاتل بی انصافی ست شمشیرت را از غلاف بیرون بکش !   اکبر

په سرنوشت دردناکی
شعر کوتاه گویی

چه سرنوشت دردناکی !

چه سرنوشت دردناکی   هر روز بر صلیب کشیده می شوم اما تمام نمی شوم تا باز روز دیگر تن به صلیب بسپارم چه سرنوشت

پلاسکو سوخت
شعر کوتاه گویی

پلاسکو سوخت !؟

پلاسکو سوخت ؟   پلاسکو سوخت !؟ ای داد قلب ملت ایران سوخت !   اکبر درویش . دی ماه سال 1395   ت …

درد من
شعر کوتاه گویی

درد من !

درد من !   به سونامی تن می داد دریا زمین ، به زلزله اگر درد مرا داشتند درد من ، درد تمام کسلنی است

هر روز زا عزای عمومی اعلام کنید
شعر کوتاه گویی

هر روز را عزای عمومی اعلام کنید !

  هر روز را عزای  عمومی اعلام کنید   از مرده ها که در گورها خفته اند هیچ نگوئیم اکنون زنده ها  به گورها پناه

من سردم است !
شعر کوتاه گویی

من سردم است !

  من سردم است !   من سردم است دیگر هیچ گاه گرم نخواهم شد وقتی بوی گند هرزگی میهمان آغوش ها می شود !

من هم به دین تو
شعر کوتاه گویی

من هم به دین تو

  من هم به دین تو   عیسی به دین خود موسی به دین خود من هم به دین تو با عشق بغل بغل با