اطلاعات تماس
برچسب: انجیل به روایت من
اولین سنگ !
اولین سنگ ! و چون صبح شد ، عیسی از کوه زیتون ، به نزد یارانش برگشت در آن هنگام ، کاتبان و فریسیان
و از جمعیت دور شد !
و از جمعیت دور شد ! نشسته بود نگاهش بر زمین غرق در تفکر با ترکه ی نازک در دستش ، روی زمین خاکی
مسیح یا قیصر ؟
مسیح یا قیصر ؟ هزاران هزار نفر جمع شده اند تا قضاوت کنند … مسیح یا قیصر کدام باید به صلیب کشیده
مرا به آغوش زنی بسپارید
مرا به آغوش زنی بسپارید خدا کدام است پیامبری ، دیگر چه صیغه ای است من نه پیامبر هستم و نه فرزند خدا مرا
و اینگونه بود داستان مصلوب شدن عیسی
و اینگونه بود داستان مصلوب شدن عیسی آن گاه عیسی گفت : برادرم یهودا ، ای بهترین برادرم ! مرا به این کاهنان دروغین
تو ما را انکار کردی
تو ما را انکار کردی برادرم ، عیسی ، از سه بار خواندن خروس ها ، گذشت و گذشت و من تو را انکار
چقدر گفتم !!
چقدر گفتم چقدر گفتم : پدر ، بودن را دوست دارم می خواهم عاشق شوم می خواهم زندگی کنم می خواهم … اما
شاید من نطفه ی حرام بودم !
شاید من نطفه ی حرام بودم مرا دوست نداشت پدر ! که تمام راه هابه روی من بسته می شد شاید من نطفه ی
آیا خدا را تجربه خواهم کرد ؟
آیا خدا را تجربه خواهم کرد ؟ و عیسی به حواریونش گفت : به بیابان خواهم زد تا دچهل روز روزه ی سکوت
من پیامبر نیستم !
من پیامبر نیستم عشق عشق عشق … تمام درد من ، از عشق است من پیامبر نیستم من عاشق هستم ! اکبر درویش