اطلاعات تماس
در تبعید
شعر

در تبعید

در تبعید   از دست نوشته های : < در سایه ی ارتداد >   بر روی پاهای خود ، می چرخیدم می رقصیدم در

اما ما هم را یافتیم
شعر کوتاه گویی

اما ما هم را یافتیم

اما ما هم را یافتیم   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   من حتی به خدا نه گفتم اما

خدا کجاست ؟
شعر کوتاه گویی

خدا کجاست ؟

خدا کجاست ؟   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   پرسید : خدا کجاست ؟ گفتم خوابیده است !

که مرا گوش نکردی
شعر کوتاه گویی

که مرا گوش نکردی

که مرا گوش نکردی   از دست نوشته های : < در سایه ی ارنداد >   ارتداد ، تبلور یافت آن گاه که مرا

بر فراز جلجتا
شعر کوتاه گویی

بر فراز جلجتا

بر فراز جلجتا   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   بر فراز جلتا دیدی که خدا عادل نیست !؟

این تضاد !!
شعر کوتاه گویی

این تضاد !!

این تضاد !!   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   خدا یکی بود و ما یکی نبودیم این تضاد

راهی جاده های ارتداد
شعر کوتاه گویی

راهی جاده های ارتداد

راهی جاده های ارتداد   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   گفتم : کسی که نان ندارد ایمان ندارد

این تضاد !!
شعر کوتاه گویی

این تضاد !!

این تضاد !!   از دست نوشته های : ( این تضاد )   خدا یکی بود و ما یکی نبودیم این تضاد ، جهان

ناگهان خود را در زمین تنها دیدند !
شعر کوتاه گویی

ناگهان خود را در زمین تنها دیدند !

ناگهان خود را در زمین تنها دیدند !   خدا فرمان داد آدم و حوا هم را نبوسند اما لب های چنان فریبنده بود که

ماجرا از چه قرار است ؟
شعر کوتاه گویی

ماجرا از چه قرار است ؟

ماجرا از چه قرار است ؟   گفت گندم نخورید و ما خوردیم تا از بهشت رانده شدیم اکنون هر روز گندم می خوریم اما