اطلاعات تماس
ای عزیزترین دشمن من
شعر کوتاه گویی

ای عزیزترین دشمن من !

ای عزیزترین دشمن من   هنوز هم ، تمام ترس من ، از توست ای عشق ای عزیزترین دشمن من !   اکبر درویش .

دریغا بر باد دادی
شعر کوتاه گویی

دریغا بر باد دادی

دریغا بر باد دادی   گفتم تمام می کنی نیمه ی ناتمام مرا دریغا بر باد دادی این ناتمام مرا …   اکبر درویش .

و من مانده ام
شعر کوتاه گویی

و من مانده ام !

و من مانده ام   اگر دستانت را ، به دست من داده ای پس چرا همراه من نمی آیی ؟ اگر همراه من نمی

مگر عشق به فریادم برسد
شعر کوتاه گویی

مگر عشق به فریادم برسد

مگر عشق به فریادم برسد   با هزار زبان با هزار روایت ، اگر تو را بخوانم ، سودی نخواهد داشت مگر عشق ، به

آغوشت را باز کن
شعر کوتاه گویی

آغوشت را باز کن

آغوشت را باز کن   آغوشت را باز کن من پیامبری می خواهم که مرا سخت در آغوش بگیرد که آغوشش ، امن ترین مکان

می خواهم حرف بزنم
شعر کوتاه گویی

می خواهم حرف بزنم

می خواهم حرف بزنم   برای من ، یک بوسه بیاور لب های داغمه بسته ام ، می خواهد سکوت خود را بشکند افطار شده

دلت را به چه تشبیه کنم ؟
شعر کوتاه گویی

دلت را به چه تشبیه کنم ؟

دلت را به چه تشبیه کنم ؟   نامت ، بر لب های من ، زیباترین غزل طعم شیرین عسل اما دلت ، خودت بگو

عشق مقوایی نیست
شعر کوتاه گویی

عشق مقوایی نیست

عشق مقوایی نیست   یک بار دیگر ، شلیک کن مرا بکش از کشته ام پشته درست کن من باز راست می شوم از پای

در مسیر گلوله نایستید
شعر کوتاه گویی

در مسیر گلوله نایستید !

در مسیر گلوله نایستید   عشق ، اسلحه ای ست که شلیک می کند لطفا ، در مسیر گلوله ، نایستید !   اکبر درویش

تمام من بودی اما
شعر کوتاه گویی

تمام من بودی اما …

تمام من بودی اما   تمام من بودی اما ، ناتمام مرا ، به دست طوفان ها سپردی !   اکبر درویش . اسفند ماه