اطلاعات تماس
لعنتی
شعر کوتاه گویی

لعنتی !

لعنتی !   لعنتی ! تو هم عشق را نشناختی خسته شدم دوستت ندارم را باور کن !   اکبر درویش . آذر ماه سال

آغوشت را باز کن
شعر کوتاه گویی

آغوشت را باز کن

آغوشت را باز کن   من از خدا گذشته ام … آغوشت را باز کن می خواهم زمینی شوم سیب که هیچ جام شوکران هم

غمگنانه
شعر

غمگنانه

غمگنانه   روزگار غریبی ست تن ها به اشتیاق هم می روند و قلب ها نسیان را تجربه می کنند   اکبر درویش . سال

عاشقانه
شعر کوتاه گویی

عاشقانه

عاشقانه   تمامم می کند تمام تو …!!   اکبر درویش . آذر ماه سال 1398   عشق زیباترین هدیه طبیعت است و کامل کننده

غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   تو به من سنگ زدی من به تو گل دادم باز هم سنگ زدی باز هم گل دادم به انتظار چه نشسته ای

غمگنانه
شعر کوتاه گویی

غمگنانه

غمگنانه   گفت : دوستت دارم و من باور کردم که دروغ های زیبا هنوز بر جهان سایه انداخته است !   اکبر درویش .

تمامم می کند تمام تو
شعر کوتاه گویی

تمامم می کند تمام تو

 تمامم می کند تمام تو   ای عشق تمامم می کند تمام تو …!!   اکبر درویش آبان ماه سال 1398   تنها عشق است

تا همراه خدا می رقصیم
شعر کوتاه گویی

تا همراه خدا می رقصیم

تا همراه خدا می رقصیم   خدا می رقصد تو هم دست هایت را به دست من بده تا همراه خدا برقصیم درخت عشق شکوفه

خدا را
شعر کوتاه گویی

خدا را

خدا را   خدا را در یک قوطی دربسته مخفی کرده ام تا از چشم نامحرمان و تیغ های گزمه ها در امان باشد !

مطمئن باش
کوتاه گویی ننویسندگی

مطمئن باش

مطمئن باش   مهربان باش دوست داشته باش همدرد دیگران باش دل به نفرت و کینه مبند و از دروغگویی بپرهیز مطمین باش در جاده